English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
dish در بشقاب ریختن
dishes در بشقاب ریختن
Other Matches
a plate یک بشقاب
plates :بشقاب
pl بشقاب
dish بشقاب
dishes بشقاب
plate :بشقاب
vessel رگ بشقاب
vessels رگ بشقاب
plates بقدر یک بشقاب
flying saucer بشقاب پرنده
platelike بشقاب مانند
flying saucers بشقاب پرنده
There is a plate missing. یک بشقاب کم است.
saucer بشقاب کوچک
plate بقدر یک بشقاب
platter بشقاب بزرگ
Frisbees بشقاب پرنده
Frisbee بشقاب پرنده
dish out در بشقاب خوردن
copperplate بشقاب مسی
platters بشقاب بزرگ
disc بشقاب سوپاپ
discs بشقاب سوپاپ
platy شبیه بشقاب
saucers بشقاب کوچک
UFOs بشقاب پرنده.
UFO بشقاب پرنده.
plateful بقدر یک بشقاب
platefuls بقدر یک بشقاب
paper plate بشقاب کاغذی
brattle صدای پچ پچ وبهم خوردن بشقاب
paten بشقاب نان عشای ربانی
faceplate چرخ لنگر بشقاب لب تخت
The plate is chipped. لبه بشقاب پریده است
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
willowware بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
muffins نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffin نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
clatter جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattered جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattering جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatters جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
interfusion در هم ریختن
mewing پر ریختن
lave ریختن
lash vi ریختن
mewed پر ریختن
mew پر ریختن
shed ریختن
shedding ریختن
interfuse در هم ریختن
pour ریختن
grout ریختن
infuse ریختن
affution ریختن
besprinkle ریختن
bestrew ریختن
birl ریختن
affuse ریختن
affose ریختن
dump ریختن
cast concrete ریختن
infused ریختن
strewn ریختن
disassemble به هم ریختن
disembogue ریختن
effuse ریختن
mixing در هم ریختن
infusing ریختن
infuses ریختن
to take a cast of ریختن
to take to one's legs ریختن
sand شن ریختن
yeild ریختن
poured ریختن
pouring ریختن
pours ریختن
spills ریختن
spilling ریختن
spilled ریختن
spill ریختن
sands شن ریختن
strewed ریختن
sheds ریختن
spilled or spilt ریختن
skink ریختن
to inject into the bowels ریختن
strewing ریختن
strew ریختن
to water آب ریختن
strews ریختن
vents بیرون ریختن
fob بجیب ریختن
vent بیرون ریختن
bottle دربطری ریختن
sand ماسه ریختن شن
bottles دربطری ریختن
venting بیرون ریختن
vented بیرون ریختن
baskets درسبد ریختن
can درقوطی ریختن
canning درقوطی ریختن
cans درقوطی ریختن
emitted بیرون ریختن
sands ماسه ریختن شن
basket درسبد ریختن
emits بیرون ریختن
emit بیرون ریختن
emitting بیرون ریختن
to forge out plans نقشه ریختن
come along <idiom> برنامه ریختن
To cast in a mould . درقالب ریختن
tun دربشکه ریختن
topdress سطحی ریختن
top pour ریختن از بالا
top cast ریختن از بالا
to tumble down فرو ریختن
to spawn eggs ریختن تخم
to shed tears اشک ریختن
to make plans نقشه ریختن
to forge out plans برنامه ریختن
to make plans برنامه ریختن
to pour out بیرون ریختن
to rain tears اشک ریختن
to pour out tea چایی ریختن
encase in concrete بتن ریختن
effuse بیرون ریختن از
ecdysis پوست ریختن
dish out در فرف ریختن
die cast ریختن حدیدهای
die cast ریختن فشاری
desquamate پوست ریختن
cast concrete بتن ریختن
bottom pour از زیر ریختن
bottom cast از زیر ریختن
fall in فرو ریختن
grout دوغاب ریختن
to come down with a run فرو ریختن
to break out بیرون ریختن
practise or tice طرح ریختن
oviposit تخم ریختن
to make hay of روی هم ریختن
overfeed زیادمصالح ریختن در
outpour بیرون ریختن
inurn در خاکدان ریختن
inpour بدرون ریختن
illapse فرو ریختن
bollix بهم ریختن
dusted ریختن پاشیدن
blocked قالب ریختن
blocks قالب ریختن
jugs درکوزه ریختن
jug درکوزه ریختن
saucers در نعلبکی ریختن
saucer در نعلبکی ریختن
moults موی ریختن
moulted موی ریختن
moult موی ریختن
molts موی ریختن
block قالب ریختن
weeps اشک ریختن
weep اشک ریختن
dusts ریختن پاشیدن
bleed خون ریختن
bleeds خون ریختن
decant ریختن شراب
crumbling فرو ریختن
crumbles فرو ریختن
crumbled فرو ریختن
crumble فرو ریختن
recasting ازنو ریختن
recast ازنو ریختن
spewing بخارج ریختن
molting موی ریختن
flush اب را بافشار ریختن
flushes اب را بافشار ریختن
spewed بخارج ریختن
spew بخارج ریختن
flushing اب را بافشار ریختن
barrel در خمره ریختن
shed پوست ریختن
infusions ریختن پاشیدن
infusion ریختن پاشیدن
shedding پوست ریختن
spews بخارج ریختن
defoliate برگ ریختن
defoliated برگ ریختن
molted موی ریختن
cave فرو ریختن
caves فرو ریختن
stoke سوخت ریختن در
stoked سوخت ریختن در
barrels در خمره ریختن
stokes سوخت ریختن در
stoking سوخت ریختن در
defoliating برگ ریختن
defoliates برگ ریختن
sheds پوست ریختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com