Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
panic
در بیم وهراس انداختن
panicked
در بیم وهراس انداختن
panicking
در بیم وهراس انداختن
Other Matches
trepidation
بیم وهراس
shock
هول وهراس پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
hitch
انداختن
hitches
انداختن
hitched
انداختن
brush finish
خط انداختن
blob
لک انداختن
fells
انداختن
spills
انداختن
spilling
انداختن
spilled
انداختن
spill
انداختن
benite
به شب انداختن
blobs
لک انداختن
deracination
بر انداختن
hewn
انداختن
omitted
انداختن
omits
انداختن
let fall
انداختن
leave out
انداختن
lay away
انداختن
lash vt
انداختن
omit
انداختن
jaculate
انداختن
relegating
انداختن
emplace
جا انداختن
omitting
انداختن
rut
خط انداختن
floriate
گل انداختن در
ruts
خط انداختن
thrust
انداختن
hews
انداختن
hurled
انداختن
prostrate
از پا انداختن
stagger
از پا انداختن
fling
انداختن
flinging
انداختن
hewing
انداختن
hewed
انداختن
hew
انداختن
thrusting
انداختن
thrusts
انداختن
slings
انداختن
slinging
انداختن
sling
انداختن
throws
انداختن
throwing
انداختن
throw
انداختن
flings
انداختن
delete
انداختن
deleted
انداختن
deletes
انداختن
deleting
انداختن
felled
انداختن
felling
انداختن
overthrows
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
hurl
انداختن
hurls
انداختن
fell
انداختن
bottom
ته انداختن
bottoms
ته انداختن
overthrew
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
to pick off
تک تک انداختن
souse
انداختن
spilled or spilt
انداختن
to hew down
انداختن
string
زه انداختن به
relegates
انداختن
hitching
انداختن
launching
به اب انداختن
to skips over
انداختن
relegated
انداختن
lines
خط انداختن در
relegate
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
line
خط انداختن در
to draw lots
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
retroject
پس انداختن
run home
جا انداختن
launched
به اب انداختن
launch
به اب انداختن
to let fall
انداختن
to let drop
انداختن
to leave out
انداختن
to put back
پس انداختن
launches
به اب انداختن
pilling
تل انداختن
to play a searchlight
انداختن
demoralizing
ازروحیه انداختن
dismount
ازفرماندهی انداختن
inveigle
بدام انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
deforms
ازشکل انداختن
dismounting
ازفرماندهی انداختن
deforming
ازشکل انداختن
dismounts
ازفرماندهی انداختن
demoralizes
ازروحیه انداختن
demoralized
ازروحیه انداختن
defer
عقب انداختن
immobilises
از رواج انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
allure
بطمع انداختن
deferring
عقب انداختن
inveigled
بدام انداختن
inveigles
بدام انداختن
contorts
از شکل انداختن
contorting
از شکل انداختن
contorted
از شکل انداختن
contort
از شکل انداختن
dryers
خشک انداختن
dry
خشک انداختن
immobilize
از رواج انداختن
immobilising
از رواج انداختن
slobbered
دهان را اب انداختن
slobbering
دهان را اب انداختن
slobbers
دهان را اب انداختن
immobilised
از رواج انداختن
beggar
بگدایی انداختن
immobilized
از رواج انداختن
immobilizes
از رواج انداختن
excreted
بیرون انداختن
excrete
بیرون انداختن
nauseates
از رغبت انداختن
nauseated
از رغبت انداختن
nauseate
از رغبت انداختن
excreting
بیرون انداختن
inveigling
بدام انداختن
deform
ازشکل انداختن
endangers
به مخاطره انداختن
endangering
به مخاطره انداختن
immobilizing
از رواج انداختن
dries
خشک انداختن
driers
خشک انداختن
endanger
به مخاطره انداختن
excretes
بیرون انداختن
endangered
به مخاطره انداختن
sires
نیا پس انداختن
trap
درتله انداختن
entrap
بدام انداختن
entrap
تله انداختن
entrapped
بدام انداختن
knock up
از کار انداختن
entrapped
تله انداختن
entrapping
بدام انداختن
entrapping
تله انداختن
entraps
بدام انداختن
entraps
تله انداختن
ensnare
بدام انداختن
ensnared
بدام انداختن
expels
بیرون انداختن
ensnares
بدام انداختن
deactivating
از اثر انداختن
deactivates
از اثر انداختن
trap
در تله انداختن
inaugurate
براه انداختن
trap
بدام انداختن
pickles
ترشی انداختن
pickle
ترشی انداختن
inaugurated
براه انداختن
emasculating
از مردی انداختن
inaugurates
براه انداختن
emasculates
از مردی انداختن
inaugurating
براه انداختن
emasculated
از مردی انداختن
deactivate
از اثر انداختن
emasculate
از مردی انداختن
knock-ups
از کار انداختن
knock-up
از کار انداختن
deactivated
از اثر انداختن
ensnaring
بدام انداختن
disfigures
از شکل انداختن
disfigured
از شکل انداختن
disfigure
از شکل انداختن
miscast
بناحق انداختن
interjected
درمیان انداختن
interjecting
درمیان انداختن
triggers
راه انداختن
interjects
درمیان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com