Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to go a mumming
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
Other Matches
to go on a picnic
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
screen memory
خاطره پوشان
smart set
انجمن شیک پوشان
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
phocidae
اب بازان
the fancy
....بازان
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
golf club
باشگاه گلف بازان
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
ski lifts
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
regiment
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
windrow
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
veils
نقاب
screening, screenings
نقاب
masks
نقاب
screen
نقاب
screens
نقاب
screened
نقاب
vizard
نقاب
mask
نقاب
face wall
نقاب
veil
نقاب
membranes
نقاب
membrane
نقاب
veiling
نقاب
cornice
نقاب
personas
نقاب
personae
نقاب
cornices
نقاب
persona
نقاب
masked balls
رقص با نقاب
vizard
نقاب محافظ
masquer
نقاب پوش
unmask
نقاب برداشتن از
unmasked
نقاب برداشتن از
larvated
نقاب دار
data mask
نقاب داده ها
masking
نقاب گذاری
unmasking
نقاب برداشتن از
unmasks
نقاب برداشتن از
masked ball
رقص با نقاب
mummery
لال بازی با نقاب
to be masked
نقاب یا ماسک زدن
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
peregrin falcon
یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
jingo
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
mumming
نقاب پوشی و لال بازی
flap
لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
flapped
لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
flaps
لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
contributing
شرکت کردن
participated
شرکت کردن
stand-ins
شرکت کردن
participate
شرکت کردن
partook
شرکت کردن
stand-in
شرکت کردن
to play at
شرکت کردن در
contribute
شرکت کردن
go into
شرکت کردن در
contributed
شرکت کردن
stand in
شرکت کردن
participation
شرکت کردن
partake
شرکت کردن
take a hand at
شرکت کردن در
partakes
شرکت کردن
contributes
شرکت کردن
partaking
شرکت کردن
partaken
شرکت کردن
participates
شرکت کردن
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
take part
دخالت یا شرکت کردن
to enter into p with another
باکسی شرکت کردن
joined
شرکت کردن در پیوستن
To sit for an examination.
درامتحان شرکت کردن
join
شرکت کردن در پیوستن
joins
شرکت کردن در پیوستن
intercommon
باهم شرکت کردن
sit for an examination
در امتحانی شرکت کردن
contributing
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
conspires
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspiring
درنقشه خیانت شرکت کردن
participated
شرکت کردن سهیم شدن
to a oneself in
شرکت کردن یاشریک شدن
to subscribe to a charity
در دادن اعانهای شرکت کردن
conspired
درنقشه خیانت شرکت کردن
participate
شرکت کردن سهیم شدن
participates
شرکت کردن سهیم شدن
partakes
شرکت کردن شریک شدن در
to undergo training
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
partaken
شرکت کردن شریک شدن در
partaking
شرکت کردن شریک شدن در
partake
شرکت کردن شریک شدن در
to ride a race
در اسب دوانی شرکت کردن
conspire
درنقشه خیانت شرکت کردن
totake parts in something
در چیزی شرکت یادخالت کردن
see to (something)
<idiom>
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to empower somebody to participate
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
to row a race
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
fagot
دسته کردن
trusses
دسته کردن
truss
دسته کردن
faggots
دسته کردن
bands
دسته کردن
band
دسته کردن
faggot
دسته کردن
batching
دسته کردن
trussed
دسته کردن
trussing
دسته کردن
wreathes
گل ها را دسته کردن
cluster
دسته کردن
wreathed
گل ها را دسته کردن
bundles
دسته کردن
wreathing
گل ها را دسته کردن
bundle
دسته کردن
bundling
دسته کردن
wreathe
گل ها را دسته کردن
sheaf
دسته کردن
aggroup
دسته کردن
golfdom
جهان گلف و گلف بازان
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
resort
دسته بندی کردن
categorizing
دسته بندی کردن
resorted
دسته بندی کردن
resorts
دسته بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
classify
دسته بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
regimentalation
دسته بندی کردن
categorised
دسته بندی کردن
categorises
دسته بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
categorising
دسته بندی کردن
categorize
دسته بندی کردن
quire
کاغذ را دسته کردن
categorized
دسته بندی کردن
categorizes
دسته بندی کردن
groups
دسته بندی کردن
ratings
دسته بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
teams
دسته درست کردن
cluster bomb
سنبله دسته کردن
group
دسته بندی کردن
cluster bombs
سنبله دسته کردن
to erect into
دسته بندی کردن به
grades
دسته بندی کردن
record blocking
دسته کردن رکوردها
grade
دسته بندی کردن
clusters
سنبله دسته کردن
cluster
سنبله دسته کردن
team
دسته درست کردن
rating
دسته بندی کردن
take part
مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone
شرکت کردن شراکت کردن
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
gangs
دسته جمعی عمل کردن
hand-to-hand
دسته و پنجه نرم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com