English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
Other Matches
provisions of a contract شرایط قرار داد
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
qualificatory واجد شرایط کننده
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
farraginous تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
bargaining chip عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chips عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
in a spot <idiom> درمشکل قرار داشتن
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
sites قرار داشتن مستقر بودن
hold down <idiom> تحت کنترل قرار داشتن
sited قرار داشتن مستقر بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
let down <idiom> ناامید
chill ناامید
chills ناامید
disappointed ناامید
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
frustrate ناامید کردن
to snuff out ناامید کردن
grig ناامید کردن
disheartened ناامید-مایوس
frustrating ناامید کردن
frustrates ناامید کردن
have a fit <idiom> ناامید شدن
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
freeware نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
conditions شرایط
terming شرایط
termed شرایط
the conditions شرایط ان
terms شرایط
term شرایط
payment terms شرایط پرداخت
qualify واجد شرایط
makings شرایط لازم
qualifies واجد شرایط
marginal conditions شرایط نهائی
suitable conditions شرایط مناسب
eligible واجد شرایط
sufficient conditions شرایط کافی
usual conditions شرایط معمول
qualifications شرایط لازم
conditions of use شرایط کاربرد
ambient conditions شرایط محیطی
shipping terms شرایط حمل
terms of shipment شرایط حمل
requirements شرایط لازم
terms of trade شرایط معامله
Russian roulette <idiom> شرایط پرخطر
competition conditions شرایط رقابت
qualified واجد شرایط
competitive conditions شرایط رقابت
initial condition شرایط اولیه
liner terms شرایط خط کشتیرانی
fair play شرایط برابر
requirements of the credit شرایط اعتبار
conditions of purchase شرایط خرید
conditions of contract شرایط قرارداد
actude conditions شرایط حاد
standard temperature and pressure شرایط استاندارد
spring conditions شرایط بهاری
condition of readiness شرایط امادگی
standard condition شرایط استاندارد
implied terms شرایط ضمنی
implied terms شرایط تلویحی
terms of trade شرایط مبادله
necessary conditions شرایط لازم
tight spot <idiom> شرایط سخت
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
conference terms شرایط کنفرانس
terms of payment شرایط پرداخت
credit terms شرایط اعتبار
adverse factors شرایط نامساعد
conditions of (the) competition شرایط رقابت
admission requirements شرایط پذیرش
boundary conditions شرایط مرزی
light conditions شرایط نور
boundary conditions شرایط حدی
terms and conditions ضوابط و شرایط
mutual terms شرایط متقابل
actude conditions شرایط شدید
standard conditions شرایط متعارفی
standard temperature and pressure شرایط متعارفی
qualification وضعیت شرایط
working conditions شرایط کار
stability conditions شرایط ثبات
tropical condition شرایط گرمسیری
dis qualified فاقد شرایط
final cinditions شرایط پایانی
qalified واجد شرایط
qulifications واجد شرایط
plateaus شرایط پایا
ball game شرایط وضعیت
existing circumstances شرایط موجود
ball games شرایط وضعیت
bona fide واجد شرایط
disadvantage شرایط نامساعد
settlement terms شرایط پرداخت
disadvantages شرایط نامساعد
qualification واجد شرایط
given conditions شرایط معینه
second order conditions شرایط ثانوی
equilibrium conditions شرایط تعادل
no bed of roses <idiom> شرایط سختوبد
ballistic conditions شرایط بالیستیکی
present conditions شرایط فعلی
average conditions شرایط عادی
average conditions شرایط متوسط
delivery terms شرایط تحویل
emergency conditions شرایط اضطراری
conditions شرایط اوضاع
plateaux شرایط پایا
given conditions شرایط معلوم
plateau شرایط پایا
settlement terms شرایط تسویه
final cinditions شرایط فینال
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
other things being equal اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
conditions of sale شرایط اساسی معامله
machining requirments شرایط براده برداری
qualified واجد شرایط لازمه
tight squeeze <idiom> شرایط سخت تجاری
feudatory تابع شرایط تیول
to impose conditions با شرایط سنگین بارکردن
qualified دارای شرایط لازم
second order conditions شرایط مرتبه دوم
circumstance شرایط محیط اهمیت
ineligibility فقدان شرایط لازم
volcanism شرایط و خصوصیات اتشفشانی
make a difference <idiom> شرایط را عوض کردن
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
turn the tables <idiom> عوض کردن شرایط
unqualified فاقد شرایط لازم
quantified واجد شرایط شدن
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
quantifies واجد شرایط شدن
ineligible فاقد شرایط لازم
quantify واجد شرایط شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com