Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
personate
در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
Other Matches
lain
اختفاء در لباس عوضی
sport
نمایش تفریحی بازی کردن
acted
بازی کردن نمایش دادن
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
performs
بازی کردن نمایش دادن
perform
بازی کردن نمایش دادن
performed
بازی کردن نمایش دادن
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
act
بازی کردن نمایش دادن
name part
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
game
joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
hang out
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
belie
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
Punch and Judy shows
نمایش خیمه شب بازی
Punch and Judy show
نمایش خیمه شب بازی
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
impersonator
بازی کننده سهم کسی در نمایش
smash hit
<idiom>
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
impersonators
بازی کننده سهم کسی در نمایش
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
screened
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screens
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screening, screenings
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
substitutional
عوضی
to run riot
رد عوضی
motley
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
analog
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
texts
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
text
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
mishear
عوضی شنیدن
mistook
عوضی گرفتن
mishearing
عوضی شنیدن
elf child
بچه عوضی
misnomers
نام عوضی
misheard
عوضی شنیدن
mishears
عوضی شنیدن
misnomer
نام عوضی
misdeal
برگ عوضی
persistence
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
incog
پوشیده بانام عوضی
misplace
درجای عوضی گذاشتن
substitvtionary
عوضی جای چیزدیگرگذاشته شده
You gave me the wrong key .
کلیدی که به من دادی عوضی بود
wrongshipped
محمولهای که عوضی ارسال شده
parostosis
پیدایش استحوان در جای عوضی
misplacement
وضع چیزی در جای عوضی
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
focussed
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
colours
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
She mistook me for somebody else .
مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
I often confuse the twin brothers .
من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
paranomia
اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
NDR
سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
unfrock
خلع لباس کردن
take off (clothes)
<idiom>
پاک کردن(لباس)
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
dresses
درست کردن لباس
dress
درست کردن لباس
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
abler
لباس پوشاندن قوی کردن
able
لباس پوشاندن قوی کردن
ablest
لباس پوشاندن قوی کردن
flounce
چین دار کردن حاشیه لباس
flounced
چین دار کردن حاشیه لباس
flouncing
چین دار کردن حاشیه لباس
flounces
چین دار کردن حاشیه لباس
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
scanned
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
images
ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
monitors
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
screenful
فریم کامل اطلاعات نمایش داده شده روی صفحه نمایش
monitor
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
menus
مجموعه انتخابهای نمایش داده شده در مرکز صفحه نمایش
menu
مجموعه انتخابهای نمایش داده شده در مرکز صفحه نمایش
intermezzo
حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
page
حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
paged
حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
graphic
صفحه نمایش کامپیوتری که اطلاعات گرافیکی را میتواند نمایش دهد
pages
حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
previews
نمایش متن یا گرافیک روی صفحه نمایش که به همان صورت چاپ خواهد شد
preview
نمایش متن یا گرافیک روی صفحه نمایش که به همان صورت چاپ خواهد شد
dress rehearsals
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
animation
ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
dress rehearsal
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
edit
فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
roll scroll
متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
edited
فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
animations
ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
text
فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
pop down menu
منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
texts
فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
marching display
وسیله نمایش که حاوی بافر نمایش آخرین حروف وارد شده است
format
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
non destructive cursor
نشانه گر در صفحه نمایش که حروف نمایش داده شده را با عبور از آنها پاک نمیکند
dot
آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
resolution
تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
resolutions
تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
ansi
که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
dotting
آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
formats
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
wetzel
عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
area
ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
areas
ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
enhance
صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
graphics
تصاویر یا خط وطی که قابل رسم روی کاغذ یا صفحه نمایش باشد برای نمایش اطلاعات
composition and make up terminal
صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
mats
مرز تمام رنگی که اطراف تصویر که کوچکتر از پنجره نمایش است نمایش داده میشود
enhances
صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhanced
صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
high resolution bit mapped display
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
mat
مرز تمام رنگی که اطراف تصویر که کوچکتر از پنجره نمایش است نمایش داده میشود
enhancing
صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
splash screen
صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
screening, screenings
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screened
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
snow
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snowing
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
screens
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
snows
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snowed
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
resolutions
تعدادپکیسلهای کامپیوترقابل نمایش روی صفحه نمایش
alphanumeric
وسیله نمایش که حروف و اعداد را نمایش میدهد
resolution
تعدادپکیسلهای کامپیوترقابل نمایش روی صفحه نمایش
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
data scope
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
scrolls
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scroll
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
plays
رل بازی کردن
play-acts
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
played
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
play-acted
بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
playing
بازی کردن
plays
بازی کردن
play-act
بازی کردن
toys
بازی کردن
played
رل بازی کردن
toy
بازی کردن
playact
رل بازی کردن
actuble
بازی کردن
moves
بازی کردن
moved
بازی کردن
bump
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
move
بازی کردن
play
بازی کردن
play
رل بازی کردن
playing
رل بازی کردن
twiddles
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com