Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
Other Matches
oldster
ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
midshipman
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
enlisted
داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
votaress
زنی که خود را وقف خدمت یاامری کرده باشد
to see service
در ارتش یانیروی دریایی خدمت
ship over
تجدید کنترات خدمت دریایی
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
bureau of naval personnel
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
naval
نیروی دریایی
navies
نیروی دریایی
navy
نیروی دریایی
armadas
نیروی دریایی
armada
نیروی دریایی
naval forces
نیروی دریایی
shore patrol
پلیس نیروی دریایی
sea captain
فرمانده نیروی دریایی
naval attache
وابسته نیروی دریایی
naval
وابسته به نیروی دریایی
Admiralty
اداره نیروی دریایی
naval appropriation bill
بودجه نیروی دریایی
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
Admiralty
ادارهء نیروی دریایی دریاسالاری
jaygee
ناوبان یکم نیروی دریایی
seaman recruit
سرباز ساده نیروی دریایی
numbered fleet
ناوگان زیرامر نیروی دریایی
an system
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
boot camps
اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
sea power
نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
midshipman
دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
plebe
دانشجوی سال اول نیروی دریایی
plebeians
دانشجوی سال اول نیروی دریایی
middy
دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
boot camp
اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
decrees
حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
plebeian
دانشجوی سال اول نیروی دریایی
decreeing
حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreed
حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decree
حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
reefer
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
pleb
خشن ورذل دانشجوی سال اول نیروی دریایی
prize court
شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
reefers
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
career
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
seabee
گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
wait on
خدمت رسیدن و خدمت کردن
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
dishonorable discharge
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
piratic
درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
petty officers
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kite
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
oceanography
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
kites
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
chine
عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
wait upon
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea cucumber
حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter
مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
tern
پرستوک دریایی چلچله دریایی
naval activity
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
marines
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
marine
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
terns
پرستوک دریایی چلچله دریایی
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
light lists
کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
summary areas
مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
maritime
ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
crash position indicator
برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
naval gunfire
تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy commodore
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
convoy schedule
برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
crash locator beacon
برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
on duty
سر خدمت
service
خدمت
duty
خدمت
serviced
خدمت
office
خدمت
offices
خدمت
sorb
خدمت
on service
سر خدمت
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
service obligation
تضمین خدمت
service uniform
اونیفرم خدمت
extra duty
خدمت اضافی
service stairs
پلکان خدمت
ready for duty
اماده خدمت
record of service
سابقه خدمت
half pay
حق انتظار خدمت
service cap
کلاه خدمت
serve
خدمت کردن به
served
خدمت کردن
serves
خدمت کردن به
ministers
خدمت کردن
conscription
خدمت اجباری
servant
پیش خدمت
minister
خدمت کردن
exempt from duty
معاف از خدمت
served
در خدمت بودن
be off one's duty
سر خدمت نبودن
service medal
نشان خدمت
serves
در خدمت بودن
serves
خدمت کردن
served
خدمت کردن به
service contract
قرارداد خدمت
duty station
محل خدمت
general discharge
خاتمه خدمت
shipmate
هم خدمت درناو
shore duty
خدمت ساحل
desertion
ترک خدمت
service calls
شیپور خدمت
servants
پیش خدمت
desertion
فرار از خدمت
bad conduct discharge
اخراج از خدمت
active service
خدمت کادرثابت
on duty
درحین خدمت
one's service
خدمت یکسره
attendances
خدمت ملازمت
attendance
خدمت ملازمت
compulsory service
خدمت وفیفه
casket
کلاه خدمت
draft
به خدمت فراخواندن
drafted
به خدمت فراخواندن
drafts
به خدمت فراخواندن
personal service
خدمت شخصی
breach of duty
ترک خدمت
national service
خدمت ملی
ministration
اداره خدمت
ministrant
خدمت کننده
while on duty
حین خدمت
chancery
در ان خدمت میکند
veteran service
خدمت سربازی
carded for record
از خدمت صف معاف
au pair
خدمت تهاتری
au pairs
خدمت تهاتری
off duty
خارج از خدمت
obliging
اماده خدمت
information service
خدمت اطلاعاتی
military service
خدمت نظامی
serve
خدمت کردن
honorable service
خدمت با افتخار
public service
خدمت بجامعه
active federal service
خدمت کادر
to wait
خدمت رسیدن
caskets
کلاه خدمت
in service
به خاطر خدمت
dismissals
اخراج از خدمت
dismissal
اخراج از خدمت
serve
در خدمت بودن
sea duty
خدمت دریا
sofar
سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
lobsters
خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
lobster
خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com