English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
snaffle دزدیدن سرقت کردن
Other Matches
kidnapping سرقت و دزدیدن
steal به سرقت بردن یا سرقت کردن
steals به سرقت بردن یا سرقت کردن
filched بچابکی دزدیدن دزدیدن
filches بچابکی دزدیدن دزدیدن
filching بچابکی دزدیدن دزدیدن
filch بچابکی دزدیدن دزدیدن
prigs دزدیدن التماس کردن
prig دزدیدن التماس کردن
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
embezzled حیف و میل کردن دزدیدن
embezzling حیف و میل کردن دزدیدن
embezzles حیف و میل کردن دزدیدن
embezzle حیف و میل کردن دزدیدن
lifts سرقت کردن
commit theft سرقت کردن
housebreak سرقت کردن
lifted سرقت کردن
affricate سرقت کردن
lifting سرقت کردن
lift سرقت کردن
purlion سرقت کردن
attempting to steal شروع کردن به سرقت
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
kidnapped ادم سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
hold up با اسلحه سرقت کردن
burglarize سرقت مسلحانه کردن
burglarizing سرقت مسلحانه کردن
burglarizes سرقت مسلحانه کردن
kidnap ادم سرقت کردن
burglarized سرقت مسلحانه کردن
kidnaps ادم سرقت کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
nobbled سرقت کردن سواستفاده کردن
nobbles سرقت کردن سواستفاده کردن
nobbling سرقت کردن سواستفاده کردن
nobble سرقت کردن سواستفاده کردن
abducted دزدیدن
abducting دزدیدن
abducts دزدیدن
steal دزدیدن
picaroonp دزدیدن
steals دزدیدن
pickaroon دزدیدن
robs دزدیدن
peaking دزدیدن
peaks دزدیدن
pick دزدیدن
picks دزدیدن
purloin دزدیدن
purloined دزدیدن
purloining دزدیدن
purloins دزدیدن
to walk away with دزدیدن
walk off with دزدیدن
robbing دزدیدن
robbed دزدیدن
rob دزدیدن
nim دزدیدن
spoliate دزدیدن
lifted دزدیدن
mouch دزدیدن
walk away/off with <idiom> دزدیدن
lift دزدیدن
lifting دزدیدن
rifle دزدیدن
thieve دزدیدن
to walk off with دزدیدن
purlion دزدیدن
peak دزدیدن
abduct دزدیدن
rifles دزدیدن
lifts دزدیدن
burglarizes شبانه دزدیدن
abducted ادم دزدیدن
poach خیساندن دزدیدن
cribbed کش رفتن یا دزدیدن
burglarized شبانه دزدیدن
cribbing کش رفتن یا دزدیدن
cribs کش رفتن یا دزدیدن
pursing پول دزدیدن
purses پول دزدیدن
pursed پول دزدیدن
crib کش رفتن یا دزدیدن
abducts ادم دزدیدن
picaro دزدیدن اوباش
burglarize شبانه دزدیدن
burglarizing شبانه دزدیدن
abduct ادم دزدیدن
abducting ادم دزدیدن
poaches خیساندن دزدیدن
purse پول دزدیدن
poached خیساندن دزدیدن
sticky fingers <idiom> عادت به دزدیدن داشتن
To dupe ( besot) someone . عقل کسی را دزدیدن
dishonest removal of property سرقت
tpnd سرقت
theft سرقت
robberies سرقت
affrication سرقت
theft, pilferage, non delivery سرقت
stealing سرقت
thievery سرقت
robbery سرقت
larceny سرقت
thefts سرقت
housebreaking سرقت
It is wrong to steal . دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
contructive larcency سرقت اعتباری
duff سرقت گوسفند
attempted theft سرقت ناتمام
prowls تکاپو سرقت
lift سرقت ترقی
prowling تکاپو سرقت
prowled تکاپو سرقت
prowl تکاپو سرقت
lifting سرقت ترقی
banditry سرقت مسلح
lifts سرقت ترقی
lifted سرقت ترقی
attempted theft شروع به سرقت
aggravated theft سرقت مشدد
heist دزدی سرقت
grand larceny سرقت عظیم
stealer مرتکب سرقت
kleptomania جنون سرقت
heists دزدی سرقت
grand larceny سرقت کبیره
kleptomaniacs عاشق سرقت
kleptomaniac عاشق سرقت
open theft سرقت مشهود
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
pirate copy نسخه سرقت شده
pirate disc نسخه سرقت شده
sacrilege سرقت اشیاء مقدسه
pirated edition نسخه سرقت شده
sacrilege سرقت ازاماکن مقدسه
expilation سرقت مقرون به ازار
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
software piracy سرقت نرم افزاری
plagiarism سرقت تالیفات یا اختراعات
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
robbery سرقت مقرون به ازار یاتهدید
robberies سرقت مقرون به ازار یاتهدید
joyride سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyrides سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
salami technique سرقت مقادیر کوچکی ازدارایی بسیار زیاد
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
waifs اموالی که سارق حین فراربیرون از محل سرقت به جامی گذارد
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
shoplifting دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
stealing from a protected palce سرقت توام با هتک حرز دزدی توام با هتک حرز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com