Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
Other Matches
songfest
دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
coextensive
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
endoparasite
انگلهایی که درداخل بدن زندگی میکنند
cohabitation
زندگی باهم
halophile
موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
cohabit
باهم زندگی کردن
chums
باهم زندگی کردن
chum
باهم زندگی کردن
cohabited
باهم زندگی کردن
cohabits
باهم زندگی کردن
cohabiting
باهم زندگی کردن
life is not all rose culour
در زندگی نوش ونیش باهم است
salpa
جنسی ازجانوران گرمسیری زجاجی وخمرهای شکل اقیانوسی
salp
جنسی ازجانوران گرمسیری زجاجی وخمرهای شکل اقیانوسی
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
holotype
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
claque
دستهای که
congregational
دستهای
party line
خط دستهای
batches
دستهای
batch
دستهای
party lines
خط دستهای
fascicled
دستهای
denominational
دستهای
bunchy
دستهای
processionary
دستهای
fascicular
دستهای
gregarious
اجتماعی دستهای
multiple contact
کنتاکت دستهای
batch mode
باب دستهای
pentadelphous
پنج دستهای
batch compiler
همگردان دستهای
poppyhead
گل اذین دستهای
block copolymer
همبسپار دستهای
batch file
فایل دستهای
group flashing light
چشمک زن دستهای
productions
تولید دستهای
production
تولید دستهای
batch processing
پردازش دستهای
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
gallowglass
دستهای سرباز مزدور
splitting
چند دستهای شدن
asterism
برج دستهای از ستارگان
wash your hands
دستهای خود را بشویید
in an instant
دریک ان
derricks
دریک
derrick
دریک
processionist
کسیکه با دستهای راه میافتد
feverweed
دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
squadron
دستهای از مردم گروه هواپیما
squadrons
دستهای از مردم گروه هواپیما
deadman's float
شناور بودن با دستهای باز
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
prone float
روی شکم با دستهای کشیده
dinosaurs
دستهای ازسوسماران دوره تریاسیک
standing derrick
دریک ثابت
swinging derrick
دریک گردان
sedentary
مقیم دریک جا
en bloc
دریک بلوک
on a par
دریک تراز
in an instant
دریک لحظه
on one occasion
دریک موقع
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
lamplighter
با ان چراغ را روشن میکنند
batch
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
batches
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
wide arm handstand
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
rub elbows/shoulders
<idiom>
دریک سطح بودن
somewhere
یک جایی دریک محلی
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
beside
دریک طرف بعلاوه
somewheres
یک جایی دریک محلی
partly
نسبتا دریک جزء
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
aline
دریک رشته قراردادن
bisk
ماهی وغیره درست میکنند
aeroscope
اسبابی که غباروذرات هواراجمع میکنند
drainpipe
لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
barbette
سنگری که از انجاتوپها رااتش میکنند
airbed
تشکی که آنرا با باد پر میکنند
trampoline
توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
trampolines
توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
drainpipes
لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
Havana
سیگاربرگی که درهاوانایاcuba درست میکنند
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
someone's hands are tied
<idiom>
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
bursts
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
fasciculus
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
strappado
مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
maharaja
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
maharajah
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
maharajas
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
chain gang
دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
fascicule
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicle
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
coincided
دریک زمان اتفاق افتادن
batches
مقدار نان دریک پخت
batch
مقدار نان دریک پخت
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
text book
کتاب اصلی دریک موضوع
coincides
دریک زمان اتفاق افتادن
coincide
دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding
دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girls
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
in a crack
دریک چشم بهم زدن
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
coincident
واقع شونده دریک وقت
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
colocate
دریک مکان قرار دادن
polynia
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynya
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
textbook
کتاب اصلی دریک موضوع
align
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
textbooks
کتاب اصلی دریک موضوع
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
easy does it
<idiom>
دریک چشم بهم زدن
kick about
فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
needleful
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
kumiss
قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست میکنند
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
collarette
یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست میکنند
moulding board
تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
gilded youth
جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
they overtax our strength
بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
they are under serveillance
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
skipjack
بازیچهای که از جناغ مرغ درست میکنند
bedbugs
ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
coffee mills
دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
bedbug
ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
hurdy gurdy
نوعی الت موسیقی که باگرداندن دستهای کار میکند
monoprogramming system
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
hinge joint
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gigahertz
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
promenade concert
مجلس ساز و اوازیکه تماشاکنندگان ان گردش میکنند
library paste
نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
racket ball
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
reference librery
کتابخانهای که مردم بدانجارفته بکتابهایی مراجعه میکنند
gridiron
اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند
bacillus
باکتریهای میلهای شکل که تولید هاگ میکنند
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
gabionade
خط جان پناهی که ازسبدهای خاک درست میکنند
Bantu
عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
wimble
هر نوع اسباب یاوسیلهای که باان سوراخ میکنند
circular dispersion
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
hasty pudding
خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
chain
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
windrow
دستهای علف که برای خشک کردن جمع شده است
chains
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
batch
فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند
batches
فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
broadsides
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
bicipital
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadside
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie
<idiom>
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
litters
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
embrasure
مزغل یا شکافی که ازانجا توپ و تفنگ رااتش میکنند
crazing mill
اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
gingall
یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
brainstorming
گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
littered
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
figure head
مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند
[رئیس پوشالی]
embrasures
مزغل یا شکافی که ازانجا توپ و تفنگ رااتش میکنند
fog curing room
اطاق نمداری که نمونههای بتن ازمایشی را در ان نگهداری میکنند
G-string
پارچهی باریک که برخی رقاصههابا آن ستر عورت میکنند
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
G-strings
پارچهی باریک که برخی رقاصههابا آن ستر عورت میکنند
kermis
جشن وعیدسالیانهای که درهلندوبلژیک بادادن نمایش وفریادهای ...میکنند
clearinghouse
سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bloody mary
مشروبی که از ودکا و سوس گوجه فرنگی درست میکنند
littering
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
litter
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com