English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
minor league دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
Other Matches
minors تیمهای لیگ فرعی
batches قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batch قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
leagues هم پیمان شدن گروه ورزشی
league هم پیمان شدن گروه ورزشی
jayvee عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه
head stock راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
piracy کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
sugroup دسته فرعی
jobs فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
pack دسته گروه
packs دسته گروه
In groups. In batches. دسته دسته ( گروه گروه )
grouping دسته گروه سازی
groupings دسته گروه سازی
sportscast برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscasters برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscasts برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscaster برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
divisions دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division دسته گروه اسبهای مسابقه معین
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
country teams تیمهای اعزامی به کشورها
ace ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
aces ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
mixed pairs مسابقه تیمهای اسکیت دونفره زن و مرد
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
subspecies قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
speedway مسابقه موتورسیکلت رانی بین تیمهای 4 نفره درمسیرهموارخاکی
high goal polo چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
first class cricket مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
ecotype بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
newlywed تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
professional service تیمهای متخصص پزشکی قسمتهای تخصصی پزشکی
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
institutionalized children کودکان پناهگاهی
infantile paralysis فلج کودکان
play fellow همبازی کودکان
wading pool استخر کودکان
child's play بازی کودکان
pedobaptism تعمید کودکان
exceptional children کودکان استثنایی
pediatrics پزشکی کودکان
pediatrics امراض کودکان
matron سرپرست کودکان
disturbed children کودکان پریشان
touch wood یکجوربازی کودکان
biddy basketball بسکتبال کودکان
disadvantaged children کودکان محروم
relation کارها
relational کارها
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
children's apperception test ازمون اندریافت کودکان
pud دست در زبان کودکان
undies زیر پوش کودکان
puds دست در زبان کودکان
paedophilia میل جنسی به کودکان
pediatric مربوط به امراض کودکان
school age children کودکان واجب التعلیم
nursery rhymes اشعار مخصوص کودکان
nursery rhyme اشعار مخصوص کودکان
infant mortality مرگ و میر کودکان
playground ball توپ پلاستیکی کودکان
playrooms اتاق بازی کودکان
doggie سگ بزبان کودکان سگ کوچک
puerile breathing تنفس خرخری کودکان
piadology شناسایی حالات کودکان
pediatrician ویژه گر بیماریهای کودکان
child labor laws قوانین کار کودکان
playroom اتاق بازی کودکان
pedology مبحث بهداشت کودکان
pemphigus تاول کوفتی کودکان
baby farm محل نگهداری کودکان
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
programme of work برنامه کارها
programme of work صورت کارها
PO پبشاب دان بزبان کودکان
child death rate نرخ مرگ و میر کودکان
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
poliomyelitic وابسته به بیماری فلج کودکان
little pitchers have long ears کودکان غالبا گوششان تیزاست
Things are very slack (quiet) at the moment. فعلا" که کارها خوابیده
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
job scheduler زمان بند کارها
draw up کارها را تنظیم کردن
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
To take things easy(lightly) کارها را آسان گرفتن
I am ready to compromise. کارها روبراه است
To get things moving. To set the wheels in motion. کارها راراه انداختن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
artwork کارها و تصاویر گرافیکی
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. کارها را بجریان انداختن
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
agonistic ورزشی
gymnastical ورزشی
athletic ورزشی
sporty ورزشی
sports medicine طب ورزشی
unicef (= united nations international یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
floor hockey هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
put the cart before the horse <idiom> انجام کارها بدون نظم
dispose ترتیب کارها رامعین کردن
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
push (someone) around <idiom> اجبار شخص درانجام کارها
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
gymnasiums مجموعه ورزشی
athletic trainer پزشکیار ورزشی
sweets عرقگیر ورزشی
dumbbell اسباب ورزشی
dumbbells اسباب ورزشی
physical exercise تمرین ورزشی
sport skill مهارت ورزشی
aerostat بالون ورزشی
sports facility تاسیسات ورزشی
jerseys پیراهن ورزشی
indian club میل ورزشی
coliseum استادیوم ورزشی
wheeling اتحادیه ورزشی
hot-air balloons بالن ورزشی
wheel اتحادیه ورزشی
club sport باشگاه ورزشی
jersey پیراهن ورزشی
sweetsuit عرقگیر ورزشی
wheels اتحادیه ورزشی
hot-air balloon بالن ورزشی
calendar تقویم ورزشی
gymnasium مجموعه ورزشی
game مسابقههای ورزشی
calendars تقویم ورزشی
color تفسیر ورزشی
hot air balloon بالن ورزشی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
nursery governess بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
hornbook کاغذی که در ان الفباء برای کودکان دبستان می نوشتند
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
Things are coming to a critical juncture . کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
to make things hum کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
nosegay دسته گل یایک دسته علف
ballets رقص ورزشی و هنری
ballet رقص ورزشی و هنری
gymkhana ورزشگاه باشگاه ورزشی
player هنرپیشه بازیکن ورزشی
sportswriter وقایع نگار ورزشی
country clubs باشگاه ورزشی وتفریحی
sport skill pattern الگوی مهارت ورزشی
gymkhanas ورزشگاه باشگاه ورزشی
launched قایق ورزشی و صیادی
hosting تهیه تسهیلات ورزشی
hosted تهیه تسهیلات ورزشی
launches قایق ورزشی و صیادی
host تهیه تسهیلات ورزشی
athletic training room اطاق پزشکی- ورزشی
launching قایق ورزشی و صیادی
hosts تهیه تسهیلات ورزشی
launch قایق ورزشی و صیادی
country club باشگاه ورزشی وتفریحی
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
stockinet پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
stockinette پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
scaramouch دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
pediatrics or pae شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
scaramouche دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
activities کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
priority شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
cleat میخ ته کفشهای ورزشی گوه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com