Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
camera lucida
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
Other Matches
transponder
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
demodulator
دستگاهی که سیگنالهای انتقال یافته در یک اتصال مخابراتی را دریافت کرده وانها را به پالسهای الکتریکی یا بیتها که قابل ورود به ماشین داده پردازباشند
self imprtance
خود رابزرگ شماری
to heighten a story
داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
blow-up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
arbitration
ن می سازد
baffle
منعکس
baffling
منعکس
baffles
منعکس
baffled
منعکس
reflected
منعکس
Vegetables dont agree (disagree)with me .
سبزیجات به من نمی سازد
reflect
منعکس شدن
reflects
منعکس شدن
reflectors
منعکس کننده
resounded
منعکس کردن
resound
منعکس کردن
reflector
منعکس کننده
ring with
منعکس کردن
resounds
منعکس کردن
reflecting
منعکس شدن
reactive
منعکس شونده
images
منعکس کردن
image
منعکس کردن
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
indirect lighting
نور منعکس شده
barrel reflector
منعکس کننده لوله
abat voix
منعکس کننده صدا
baffle
صفحه منعکس کننده
reflectively
بطور منعکس شونده
baffling
صفحه منعکس کننده
baffled
صفحه منعکس کننده
re echo
دوباره منعکس شدن
reecho
دوبار منعکس شدن
reflectional
بازتابنده منعکس سازنده
baffles
صفحه منعکس کننده
reflective
بازتابنده منعکس سازنده
palliatives
مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
A happy heart makes a blooming visage.
<proverb>
قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
palliative
مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
microprocessor
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
She fabricates them. she makes them up .
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
relucent
منعکس کننده نور متشعشع
reflected binary code
رمز دودویی منعکس شده
lady killer
مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
balloon reflector
بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
deep scattering layer
لایههای منعکس کننده عمق دریا
thermocline
لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
periscope
منعکس کننده نور دریچه دید
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
barrel reflector
منعکس کننده وضع داخل لوله
catoptric
وابسته به ایینه ونور منعکس شده
periscopes
منعکس کننده نور دریچه دید
compound
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounded
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounds
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
concentrator
گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
platforms
نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
platform
نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
beginning
بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
prohibitive tax
مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
beginnings
بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
hardware
دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
picture writing
خط تصویری
video
تصویری
videoed
تصویری
pictorial
تصویری
videoing
تصویری
pictograph
خط تصویری
videos
تصویری
projective
تصویری
figurative
تصویری
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
power fail restart
سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
channelled
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolic
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
channeling
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channeled
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channel
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
channels
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolically
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
rom
کدی که توابع Bios را می سازد که در قطعه ROM ذخیره شده اند.
icon
نماد تصویری
non figurative
غیر تصویری
icons
نماد تصویری
pictograph
نمودار تصویری
ikons
نماد تصویری
picture graph
نمودار تصویری
picture processing
پردازش تصویری
facsimiles
پست تصویری
facsimile
پست تصویری
image sinusoidally
تابیدگی تصویری
an abstract term
تعبیر تصویری
projection formula
فرمول تصویری
visual scanner
پیماینده تصویری
pictorial tests
ازمونهای تصویری
hieroglyphs
حروف تصویری
video ram
RA بصری یا تصویری
video terminal
پایانه تصویری
video terminal
ترمینال تصویری
videotext
متن تصویری
visual page
صفحه تصویری
hieroglyph
حروف تصویری
video monitor
مانیتور تصویری
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
instrumental analysis
تجزیه دستگاهی
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
built in aerial
آنتن دستگاهی
pixel
نقطه عنصر تصویری
pictograph
نشان یا علائم تصویری
video display unit
واحد نمایش تصویری
video display terminal
ترمینال نمایش تصویری
video digitizer
دیجیتالی کننده تصویری
pictorial
وسایل تصویری یا تصویرنهایی
block diagram
نمایش تصویری سیستمها
video amplifier
تقویت کننده تصویری
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
video game machine
ماشین بازی تصویری
faxing
نمابرد پست تصویری
faxes
نمابرد پست تصویری
self-portraits
تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portrait
تصویری که نقاش از خودبکشد
self portrait
تصویری که نقاش از خودبکشد
fax
نمابرد پست تصویری
faxed
نمابرد پست تصویری
to park
پارک کردن
[دستگاهی]
mansions
عمارت چند دستگاهی
ripper
دستگاهی که زمین را شیارمیزند
bitumen boiler
دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
presetting
تنظیم از قبل
[دستگاهی]
mansion
عمارت چند دستگاهی
hook-up
اتصال
[به دستگاهی الکتریکی]
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
Cambridge ring
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
super-
پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
Internet
می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
cycle stealing
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
blips
تصویری بر روی صفحه رادار
blip
تصویری بر روی صفحه رادار
picture frustration test
ازمون ناکامی سنج تصویری
reproduction
[of a recording]
[audio, video]
پخش
[ضبط صوتی یا تصویری]
background
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
expanded memory system
ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
appleline
IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
ten key pad
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
reel
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
automation
کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
echo depth sounder
دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
air compresser
دستگاهی که هوا را متراکم میکند
mills
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
bar bender
دستگاهی که میل گرد را خم میکند
reeled
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
excavator
دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
heliograph
دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
excavators
دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
mill
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
blurring
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftones
عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
prestel
سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
symbol
نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
blurred
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftone
عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
blur
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
to put something into operation
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
aeromotor
هرگونه دستگاهی که با جریان هواکار کند
coffee mills
دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
to start up something
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
wind gauge
دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
generator
دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
termograph
دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
hydromatic
دستگاهی که بافشار روغن کار میکند
generators
دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
inquiry station
دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
phototypesetter
حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
Videotex
تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to conk out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to work flawlessly
بطور بی عیب و نقص کار کردن
[دستگاهی]
marigraph
دستگاهی که نوسانات جزر ومد را ثبت میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com