English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
Other Matches
concentrative متمرکز
centralized متمرکز
centralises متمرکز کردن
centralizer متمرکز کننده
centralized system نظام متمرکز
centralized lubrication روغنکاری متمرکز
centralist socialism سوسیالیسم متمرکز
concentrate متمرکز کردن
localizing متمرکز کردن
centralised متمرکز کردن
localized capacity فرفیت متمرکز
center متمرکز کردن
localises متمرکز کردن
center drill مته متمرکز
localising متمرکز کردن
localize متمرکز کردن
localizes متمرکز کردن
decentpalized غیر متمرکز
centralising متمرکز کردن
focus متمرکز ساختن
concentrating متمرکز کردن
concentrator متمرکز کننده
concentrator متمرکز شونده
centralize متمرکز کردن
centralizes متمرکز کردن
concentrates متمرکز کردن
centralizing متمرکز کردن
intensive پرقوت متمرکز
focused متمرکز ساختن
focuses متمرکز ساختن
concenter متمرکز کردن
focussing متمرکز ساختن
fixed fire اتش متمرکز
centrally planned economy اقتصاد متمرکز
focusses متمرکز ساختن
focussed متمرکز ساختن
concentrated load بار متمرکز
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
focus متمرکز کردن توجه
focalize درکانون متمرکز کردن
decentralization غیر متمرکز سازی
focuses متمرکز کردن توجه
focussed متمرکز کردن توجه
focusses متمرکز کردن توجه
focussing متمرکز کردن توجه
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
centralized network configuration ساختار شبکهای متمرکز
centralized oil shot system روغنکاری متمرکز فشاری
focused متمرکز کردن توجه
decentralization غیر متمرکز کردن
center متمرکز نقطه اتکاء
center lathe ماشین تراش متمرکز
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
stigmatism ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
distribute سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributing سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributes سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
whitest چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
whiter چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
centralized امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
smartest buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarts buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smart buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
epitomizes متمرکز کردن مجسم کردن
fixate محکم کردن متمرکز کردن
epitomize متمرکز کردن مجسم کردن
concentrated fire اتش متمرکز توده اتش
epitomizing متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized متمرکز کردن مجسم کردن
telephone repeater دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
laser linescan دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
survey meter دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
declination constant زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
traversing mechanism دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
distributed processing system سیستم پردازش توزیعی سیستم پردازش غیر متمرکز
centralized data processing پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
client centered therapy درمان متمرکز بر درمان جو
massed fire اتش توده شده اتش متمرکز شده
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
machine دستگاه
machined دستگاه
team یک دستگاه
device دستگاه
teams یک دستگاه
machines دستگاه
units دستگاه
utensil دستگاه
utensils دستگاه
apparatus دستگاه
organ system دستگاه
device code کد دستگاه
nervous system دستگاه پی
systems دستگاه
devices دستگاه
appurtenance دستگاه
appliance دستگاه
mechanisms دستگاه
set دستگاه
plant دستگاه
sets دستگاه
setting up دستگاه
appliances دستگاه
mechanism دستگاه
equipment دستگاه
installation دستگاه
installations دستگاه
unit یک دستگاه
plants دستگاه
nervous systems دستگاه پی
system دستگاه
units یک دستگاه
instrument دستگاه
unit دستگاه
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
puller دستگاه کشش
rhombohedral system دستگاه لوزوجهی
sequential device دستگاه ترتیبی
power plant دستگاه تولیدنیروی
punching machine دستگاه پانچ
punching machine دستگاه منگنه
shock inducer دستگاه ضربه زن
power plants دستگاه تولیدنیروی
tape drives دستگاه نوارخوان
tape drive دستگاه نوارخوان
psychic apparatus دستگاه روانی
leverage دستگاه اهرمی
printer machine دستگاه چاپ
storage device دستگاه انبارش
nervous systems دستگاه عصبی
robot دستگاه خودکار
appendages دستگاه فرعی
appendage دستگاه فرعی
curlers دستگاه فرزنی
separator دستگاه تجزیه
fifth column دستگاه جاسوسی
curler دستگاه فرزنی
respiratory system دستگاه تنفسی
electrostatic system دستگاه الکتروستاتیکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com