English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
Other Matches
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
absorption of charged particles جذب ذرات باردار
fugue قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugues قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
interference محاسبه داده طبق میدانهای مغناطسی که به صورت الکتریکی تولید شده اند
fugal وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
PSU مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
pelted شتاب
accelerator شتاب
precipitation شتاب
accelerators شتاب
expedience شتاب
cursoriness شتاب
pelts شتاب
speeds شتاب
acceleration lane خط شتاب
in a hurry در شتاب
haste شتاب
expediency شتاب
speeding شتاب
hustling شتاب
hustles شتاب
hustle شتاب
over hasty پر شتاب
unhurried بی شتاب
unhurriedly بی شتاب
hie thee شتاب کن
speed شتاب
hastiness شتاب
at leisure بی شتاب
acceleration شتاب
pelt شتاب
at full lick با شتاب
hustled شتاب
to make a hurry شتاب کردن
to make haste شتاب کردن
deceleration شتاب کاهنده
to look sharp شتاب کردن
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
speed شتاب حرکت
hurriedness شتاب زدگی
speeding شتاب کامیابی
electron acceleration شتاب الکترون
positive acceleration شتاب مثبت
speeding میزان شتاب
post deflection acceleration شتاب ثانوی
to come along شتاب کردن
post haste با شتاب فراوان
speeding شتاب حرکت
speeds شتاب کامیابی
speeds میزان شتاب
peremptory شتاب امیز
deceleration شتاب منفی
dispatches کشتن شتاب
previousness شتاب زدگی
negative acceleration شتاب منفی
net acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب خالص
accelerating شتاب دادن
tilt شتاب پرتاب
longitudinal acceleration شتاب طولی
dispatched کشتن شتاب
dispatch کشتن شتاب
despatching کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
despatched کشتن شتاب
hasty شتاب زده
whirry شتاب کردن
make a push شتاب کردن
tilted شتاب پرتاب
tilts شتاب پرتاب
precipitateness شتاب زدگی
hurry شتاب کردن
hurry راندن شتاب
hurrying شتاب کردن
hurrying راندن شتاب
linear acceleration شتاب خطی
d. haste شتاب زیاد
transverse acceleration شتاب عرضی
no hurry شتاب نداریم
hurries راندن شتاب
hurries شتاب کردن
accelerates شتاب دادن
accelerated شتاب دادن
resultant acceleration شتاب برایند
resultant acceleration شتاب خالص
accelerate شتاب دادن
hurriedly از روی شتاب
speeds شتاب حرکت
acceleration of free fall شتاب گرانی
acceleration due to gravity شتاب ثقل
acceleration coefficient ضریب شتاب
accelerator الکترد شتاب ده
accelerating electrode الکترود شتاب ده
jotted با شتاب نوشتن
jots با شتاب نوشتن
jot با شتاب نوشتن
impact acceleration شتاب ضربه ای
accelerating power قدرت شتاب
in a hurried state در حال شتاب
spatchcock با شتاب جادادن
retardation شتاب منفی
accelerator شتاب دهنده
accelerometer شتاب سنج
acceleration of free fall شتاب ثقل
apparent gravity شتاب گرانی
apparent gravity شتاب ثقل
accelerators شتاب دهنده
accelerators الکترد شتاب ده
hying شتاب کردن
acceleration time زمان شتاب
acceleration space فضای شتاب
acceleration principle اصل شتاب
acceleration of gravity شتاب گرانی
acceleration of gravity شتاب گرانش
acceleration of gravity شتاب ثقل
accelerated particle ذره با شتاب
normal acceleration شتاب عمودی
skeet شتاب کردن
normal acceleration شتاب قائم
initial acceleration شتاب اولیه
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
angular acceleratin شتاب زاویهای
angular acceleration شتاب زاویهای
speed شتاب کامیابی
hastener شتاب کننده
skelp شتاب کردن
hie شتاب کردن
skelpit شتاب کردن
coefficient of acceleration ضریب شتاب
speed میزان شتاب
linear accelerator شتاب دهنده خطی
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
accelerated particle ذره شتاب دار
precipitately از روی شتاب زدگی
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
ion accelerator شتاب دهنده یون
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
accelerator board تخته شتاب دهنده
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
velocity سرعت سیر شتاب
to polish off با شتاب پرداخت کردن
post haste بسرعت شتاب فراوان
velocities سرعت سیر شتاب
jerked میزان تغییر شتاب
jerking میزان تغییر شتاب
pelt شتاب کردن ضربه
pelted شتاب کردن ضربه
pelts شتاب کردن ضربه
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
jerk میزان تغییر شتاب
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
jerks میزان تغییر شتاب
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
xerographic printer که جوهر باردار جذب میشود به محل تصویر باردار
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
mechanical energy reservoir منبع انرژی الکتریکی
voltage source منبع فشار الکتریکی
cascade impactor دستگاه جداسازی پی در پی ذرات
mist کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
mists کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
powered توقف منبع تغذیه الکتریکی
aircraft battery منبع الکتریکی برای هواپیما
powering توقف منبع تغذیه الکتریکی
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers توقف منبع تغذیه الکتریکی
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
blowdown خروج باقیمانده سوخت توسط فشار گاز
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
synchrotron دستگاه تقویت وتسریع ذرات بار دار الکترونی
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com