Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
Other Matches
staunton defence
دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
counter thrust variation
واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
counteroffensive
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
samisch variation
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
one on one
دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense
دفاع وزارت دفاع
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
countering
متقابل
correspounding
متقابل
interactional
متقابل
mutual
متقابل
counter
متقابل
countered
متقابل
opposed
متقابل
interactive
متقابل
reciprocative
متقابل
reciprocal
متقابل
opposing
متقابل
polar
متقابل
mutual characteristic
مشخصه متقابل
mutual induction
القای متقابل
back pressure
فشار متقابل
antitype
نوع متقابل
mutual assistance
کمک متقابل
mutual energy
انرژی متقابل
transfer characteristic
مشخصه متقابل
m
القاگری متقابل
logrolling
همکاری متقابل
mutual consistency
سازگاری متقابل
mutual inductance
القاگری متقابل
inter play
اثر متقابل
interaction curve
خم کنش متقابل
set off
دعوی متقابل
intercorrelation
همبستگی متقابل
interdependency
اتکاء متقابل
interrelation
رابطه متقابل
intervisibility
دید متقابل
iteraction
عمل متقابل
transinformation
اگاهی متقابل
reciprocation
عمل متقابل
reciprocal trading
مبادله متقابل
mutual relationship
رابطه متقابل
mutual terms
شرایط متقابل
reciprocity
عمل متقابل
interdependence
وابستگی متقابل
mutual
متقابل یا متقابله
interdependence
اتکاء متقابل
cross-checks
بررسی متقابل
cross-checking
بررسی متقابل
cross-checked
بررسی متقابل
cross reference
مراجعه متقابل
cross-check
بررسی متقابل
cross-reference
مراجعه متقابل
cross-reference
ارجاع متقابل
cross-references
مراجعه متقابل
cross-references
ارجاع متقابل
interrelationships
رابطه متقابل
retaliation
عمل متقابل
countering
ضربت متقابل
proportional
متقابل یا هماهنگ
opposite phase
فاز متقابل
countered
ضربت متقابل
interrelationship
رابطه متقابل
counter
ضربت متقابل
cross reference
ارجاع متقابل
interaction
اثر متقابل
interaction
کنش متقابل
interaction
عمل متقابل
cross check
بررسی متقابل
counterbid
پیشنهاد متقابل
countermeasure
اقدام متقابل
countermeasures
اقدامات متقابل
countermine
توط ئه متقابل
counterpawn
پیاده متقابل
counterpoise
وزنه متقابل
counterrevolution
انقلاب متقابل
countervailing credit
اعتبار متقابل
counterwork
عمل متقابل
cross action
دعوی متقابل
cross bill
شکایت متقابل
cross feed
خورد متقابل
cross index
شاخص متقابل
reciprocal
متقابل معکوس
counter offensive
پدافند متقابل
reciprocal
عمل متقابل
counterclaim
دعوی متقابل
counteraction
اقدام متقابل
counter transference
انتقال متقابل
counter trade
تجارت متقابل
recrimination
اتهام متقابل
recrimination
تهمت متقابل
recriminations
اتهام متقابل
recriminations
تهمت متقابل
counter purchase
خرید متقابل
counter offer
عرضه متقابل
counterclaim
دعوای متقابل
counter offer
پیشنهاد متقابل
counterclaim
ادعای متقابل
counter-measure
اقدام متقابل
counter offensive
حمله متقابل
cross purpose
قصد متقابل
counter gambit
گامبی متقابل
mutual conductance
رسانایی متقابل
grid anode transconductance
رسانایی متقابل
counter claim
دعوی متقابل
eclipsed form
شکل متقابل
counter-measures
اقدام متقابل
counter attraction
کشش متقابل
counter credit
اعتبار متقابل
counterattack
حمله متقابل
counter current
جریان متقابل
transconductance
رسانایی متقابل
crosstalk
مکالمه متقابل
interplay
اثر متقابل
counter fire
اتش متقابل
counter propaganda
تبلیغ متقابل
crossecheck
بررسی متقابل
counterpoise
سیم متقابل
harmonic mean
اعداد متقابل
riposte
ضربه متقابل زدن
retort
جواب متقابل تلافی
retorts
جواب متقابل تلافی
ripostes
ضربه متقابل زدن
countercheck
سرزنش وتوبیخ متقابل
riposted
ضربه متقابل زدن
riposting
ضربه متقابل زدن
conversion transconductance
رسانایی متقابل وارون
repost
ضربه متقابل زدن
retorts
جواب متقابل دادن
counteracts
عمل متقابل کردن
greco counter gambit
گامبی متقابل گرکو
rebut
جواب متقابل دادن
rebuttal
عمل متقابل پس زنی
rebuttals
عمل متقابل پس زنی
internecine
کشتار متقابل قاتل
cross magnetizing
میدان مغناطیسی متقابل
crossfertilize
لقاح متقابل کردن
cross fire
اتش گلوله متقابل
retort
جواب متقابل دادن
differential field winding
سیمپیچ اهنربایی متقابل
retaliation
عکس العمل متقابل
counteracting
عمل متقابل کردن
counteracted
عمل متقابل کردن
counteract
عمل متقابل کردن
rebutting
جواب متقابل دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
interaction
عکس العمل متقابل
cross reference table
جدول ارجاع متقابل
counterattack
حمله متقابل کردن
benoni counter gambit
گامبی متقابل بنونی
compensation trading
داد و ستد متقابل
intract
عمل متقابل کردن
intervisibility
قابلیت دید متقابل
counter current principle
اصول جریان متقابل
social interaction
کنش متقابل اجتماعی
counterplay
بازی شطرنج متقابل
counter purchase
داد وستد متقابل
coefficient of mutual induction
ضریب القای متقابل
visual interaction
کنش متقابل بصری
end centered unit cell
سلول واحد دو وجهی متقابل پر
countermine
با دسیسه متقابل خنثی کردن
queen's pawn counter gambit
گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
opposed piston engine
موتور پیستون روبرو متقابل
unrequited
بدون تلافی یا عمل متقابل
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
mutual exclusion
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
subcontrary
مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
blamenfeld counter gambit
گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
simultaneous foul
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
counteractive
خنثی کننده دارای عمل متقابل
countermeasures
اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
cross fertile
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
countermeasures
پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
focal
مرکزی
central pumping station
مرکزی
cores
مرکزی
core
مرکزی
centrical
مرکزی
focal line
خط مرکزی
cl
خط مرکزی
axial
مرکزی
central
مرکزی
centre pocket
مرکزی
centerline
خط مرکزی
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
cross-references
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-reference
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com