English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
concern دلواپس کردن نگران بودن
concerns دلواپس کردن نگران بودن
Other Matches
jitterbug آدم همیشه نگران و دلواپس
panicky person آدم همیشه نگران و دلواپس
nervous Nelly آدم همیشه نگران و دلواپس
to be anxious about somebody دلواپس کسی بودن
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
look for نگران بودن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
worry نگران کردن
worries نگران کردن
anguish نگران کردن
weigh on/upon <idiom> نگران کردن شخص
solicitously دلواپس
solicitous دلواپس
anxious دلواپس
concerned <adj.> دلواپس
uneasy <adj.> دلواپس
i am about that من در این خصوص دلواپس هستم
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
I appreciate your concern, but I'm fine. خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
agog نگران
uptight نگران
apprehensive نگران
perturbed نگران
anguished نگران
agag نگران
agaze نگران
worked up <idiom> عصبانی ،نگران
solicitously مایل نگران
bothers نگران شدن
Don't worry! <idiom> نگران نباش!
bother نگران شدن
bothered نگران شدن
solicitous مایل نگران
cark نگران شدن
bothering نگران شدن
off-putting نگران کننده
shook up <idiom> نگران ،ناراحت
never mind <idiom> نگران نباش
bated مشتاقو نگران
Don't worry about it! <idiom> در موردش نگران نباش!
I am not worried about it. من در موردش نگران نیستم.
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
nervous wreck آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
We were all so anxious about you. ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
greenwash نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to keep guard بودن احتیاط کردن
to be on guard بودن احتیاط کردن
jollify کردن سرخوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
mind موافبت کردن ملتفت بودن
entailed شامل بودن فراهم کردن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
allude افهار کردن مربوط بودن به
comporting جور بودن تحمل کردن
to wear two faces دورویی کردن دوروودورنگ بودن
adequateness طرفدار بودن وفا کردن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
entail شامل بودن فراهم کردن
espies جاسوس بودن بازرسی کردن
espied جاسوس بودن بازرسی کردن
comports جور بودن تحمل کردن
espy جاسوس بودن بازرسی کردن
to take notice ملتفت بودن توجه کردن
to take notice اعتنا کردن بهوش بودن
espying جاسوس بودن بازرسی کردن
entails شامل بودن فراهم کردن
entailing شامل بودن فراهم کردن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
perpetrated مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate مرتکب کردن مقصر بودن
behoove فرض بودن اقتضاء کردن
behove فرض بودن اقتضاء کردن
agrees موافقت کردن موافق بودن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
agree موافقت کردن موافق بودن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
having مجبور بودن وادار کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
perpetrates مرتکب کردن مقصر بودن
ranges تغییر کردن یا متفاوت بودن
perpetrating مرتکب کردن مقصر بودن
necessitating ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitates ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitate ایجاب کردن مستلزم بودن
correspound مناسب بودن مکاتبه کردن
comported جور بودن تحمل کردن
comport جور بودن تحمل کردن
trut اعتماد کردن به امیدوار بودن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
ranged تغییر کردن یا متفاوت بودن
have مجبور بودن وادار کردن
governs حاکم بودن فرمانداری کردن
adhered طرفدار بودن وفا کردن
adheres طرفدار بودن وفا کردن
adhering طرفدار بودن وفا کردن
exceeded تجاوز کردن متجاوز بودن
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
exceed تجاوز کردن متجاوز بودن
gestate ابستن بودن حمل کردن
contains شامل بودن خودداری کردن
possessing تصرف کردن دارا بودن
possesses تصرف کردن دارا بودن
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
adhere طرفدار بودن وفا کردن
governed حاکم بودن فرمانداری کردن
randan سرخوش بودن نشاط کردن
govern حاکم بودن فرمانداری کردن
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
maintains حمایت کردن از مدعی بودن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
minding موافبت کردن ملتفت بودن
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
exceeds تجاوز کردن متجاوز بودن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
possess تصرف کردن دارا بودن
vacillating مردد بودن نوسان کردن
look out نگهبانی کردن موافب بودن
contain شامل بودن خودداری کردن
vacillate مردد بودن نوسان کردن
benefiting احسان کردن مفید بودن
benefited احسان کردن مفید بودن
alluding افهار کردن مربوط بودن به
gift of the gab <idiom> درصحبت کردن ماهر بودن
benefit احسان کردن مفید بودن
alluded افهار کردن مربوط بودن به
alludes افهار کردن مربوط بودن به
vacillated مردد بودن نوسان کردن
contained شامل بودن خودداری کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
vacillates مردد بودن نوسان کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
anguish غمگین شدن نگران شدن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
smoothest صاف کردن بدون اشکال بودن
applying درخواست کردن شامل حال بودن
applies درخواست کردن شامل حال بودن
smoothed صاف کردن بدون اشکال بودن
apply درخواست کردن شامل حال بودن
assort طبقه بندی کردن مناسب بودن
impend اویزان کردن در شرف وقوع بودن
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
itinerate سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
snafu اشفته بودن درهم وبرهم کردن
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com