Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
heuristic reason
دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
Other Matches
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
rainwash
شستشوی چیزی بوسیله باران
to buy something at an auction
چیزی را در
[بوسیله]
حراجی خریدن
towline
طناب یا ریسمانی که بوسیله ان چیزی را می کشند
photosensitize
بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
wherewithal
چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
lug
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugged
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
fescue
چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
lugging
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugs
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
cast pearls before swine
<idiom>
از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
dragrope
طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
to r.someone as a
کسی رابرای سمتی پیشنهادکردن
to i. anyone to a benefice
درامد کلیسایی رابرای کسی برقرارکردن
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
responses
عکس العمل به دلیلی
response
عکس العمل به دلیلی
to heave a ship down
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
advowee
کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
responds
پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
responded
پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
respond
پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
scarpbook
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
armed peace
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
boomerange
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
There is no reason to do something
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
photo offset
چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
res ipsa loquitur
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
by
بوسیله
by dint of
بوسیله
by the instrumentality of
بوسیله
per
بوسیله
with
بوسیله
whereby
که بوسیله ان
at the hand of
بوسیله
wherewithal
که بوسیله ان
via
بوسیله
thruogh the a of
بوسیله
perprep
بوسیله
of
بوسیله
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
per pais
بوسیله کشور
by the f.
بوسیله لمس
by depty
بوسیله نماینده
hydrolysis
تجزیه بوسیله اب
electrically
بوسیله برق
per pais
بوسیله مملکت
municipally
بوسیله شهرداری
by wire
بوسیله تلگراف
hydromancy
تفال بوسیله اب
electric chair
اعدام بوسیله برق
windswept
بوسیله باد جاروشده
postage
حمل بوسیله پست
windblown
در حرکت بوسیله باد
patent
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patented
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patents
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patenting
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
aerotherapeutics
معالجه بوسیله هوا
aeromancy
تفال بوسیله هوا
semaphore
مخابره بوسیله پرچم
dragonnades
بوسیله سواره نظام
traingulation
پیمایش بوسیله مثلثات
eluviation
انتقال بوسیله بادوباران
sent via e-mail
بوسیله ایمیل فرستاده شد
intuitively
بوسیله درک مستقیم
electromotive
متحرک بوسیله برق
radar scan
مراقبت بوسیله رادار
baptises
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
seagirt
محصور بوسیله دریا
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
churned
بوسیله اسباب گردنده
churn
بوسیله اسباب گردنده
to scent out
بوسیله بوجستجوکردن ویافتن
galvanography
روی مس بوسیله اندودکهربایی
churns
بوسیله اسباب گردنده
brews
بوسیله جوشاندن وتخمیرابجوساختن
infiltration
پالایش بوسیله تراوش
baptised
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
pouring
تراوش بوسیله ریزش
baptising
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
pipeage
ترابری بوسیله لوله
lapped joint
اتصال بوسیله پوشش
pour
تراوش بوسیله ریزش
baptize
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
phototypography
چاپ بوسیله عکسبرداری
baptizes
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
pipe down
بوسیله شیپور یا نای
pipage
ترابری بوسیله لوله
photogelatin process
چاپ بوسیله ژلاتین
poured
تراوش بوسیله ریزش
brew
بوسیله جوشاندن وتخمیرابجوساختن
diathermy
معالجه بوسیله حرارت
hydrolyze
بوسیله اب تجزیه شدن
brewed
بوسیله جوشاندن وتخمیرابجوساختن
hydromancer
تفال زننده بوسیله اب
baptized
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
leaching
تصفیه بوسیله شستشو
pours
تراوش بوسیله ریزش
in propria persona
بوسیله خود شخص
photocopied
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
chafes
بوسیله اصطکاک گرم کردن
self administered
اداره شونده بوسیله خویشتن
chafing
بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafe
بوسیله اصطکاک گرم کردن
by no one else
از
[بوسیله]
هیچ کسی دیگر
latches
بوسیله کلون محکم کردن
soaks
بوسیله مایع اشباع شدن
shield
بوسیله سپر حفظ کردن
shields
بوسیله سپر حفظ کردن
waterborne
حمل شده بوسیله اب اب برد
soak
بوسیله مایع اشباع شدن
wet down
بوسیله اب پاشی خیس کردن
wigwag
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
nettle
بوسیله گزنه گزیده شدن
nettles
بوسیله گزنه گزیده شدن
self-service
کمک بوسیله خود شخص
latch
بوسیله کلون محکم کردن
photocopying
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
photocopy
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
photocopies
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
self appointed
منصوب شده بوسیله خویشتن
mail order
سفارش کالا بوسیله پست
self service
کمک بوسیله خود شخص
self-appointed
منصوب شده بوسیله خویشتن
electrotype
بوسیله برق چاپ کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
lip-reads
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com