English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
disoblige دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
Other Matches
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
stops انجام ندادن عملی
underact درست انجام ندادن
stopping انجام ندادن عملی
stop انجام ندادن عملی
stopped انجام ندادن عملی
chicken out <idiom> از ترس کاری را انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
buggered قطعا کاریرا انجام ندادن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
underplay نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplaying نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays نقش خود رابخوبی انجام ندادن
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
search نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searches نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
blood chit تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
theory of effective demand determination نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
slash قیمت راشکستن
slashed قیمت راشکستن
slashes قیمت راشکستن
To breake someones heart. دل کسی راشکستن
To break someones heart. دل کسی راشکستن
chine پشت کسی راشکستن
to set the thames on fire خایه غول راشکستن
To undercut the high price of something. نرخ چیزی راشکستن
to pass سدی راشکستن ودل بدریازدن
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
to keep it up شل ندادن
to let slid اهمیت ندادن به
discontinued ادامه ندادن
to take time by the forelock را ازدست ندادن
discontinues ادامه ندادن
discontinuing ادامه ندادن
discontinue ادامه ندادن
playdown اهمیت ندادن
to make light of اهمیت ندادن
to set at d. اهمیت ندادن
forbids اجازه ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
to w one's consent رضایت ندادن
forbid اجازه ندادن
retained از دست ندادن
retaining از دست ندادن
retains از دست ندادن
retain از دست ندادن
hold-out <idiom> باموقعیت وفق ندادن
absconded دررفتن رونشان ندادن
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
absconds دررفتن رونشان ندادن
absconding دررفتن رونشان ندادن
miscarrying نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarry نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarries نتیجه ندادن عقیم ماندن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
will not hear of <idiom> رسیدگی ویا اجازه ندادن
to make noyhing of ناچیز شمردن اهمیت ندادن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
(not) move a muscle <idiom> حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
to put somebody on the back burner به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to be ill towardsany thing روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to shut out راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
at the request of تقاضای
aggregate demand تقاضای کل
total demand تقاضای کل
at the instance of به تقاضای
lock out درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
application for loan تقاضای وام
final demand تقاضای نهائی
national demand تقاضای ملی
factor demand تقاضای عوامل
aggregate market demand تقاضای کل بازار
maximum demand تقاضای بیشینه
give تقاضای رای
gives تقاضای رای
request substitution تقاضای تعویض
giving تقاضای رای
application تقاضای کار
applications تقاضای کار
request to send تقاضای ارسال
inelastic demand تقاضای بی کشش
market demand تقاضای بازار
excess demand تقاضای بیش از حد
aggregate demand function تابع تقاضای کل
composite demand تقاضای مرکب
complementary demand تقاضای تکمیلی
demand for payment تقاضای پرداخت
elastic demand تقاضای با کشش
joint demand تقاضای مشترک
effective demand تقاضای موثر
at my request مطابق با تقاضای من
re claim تقاضای مجدد
at the instance of بر حسب تقاضای
complementary demand تقاضای مکمل
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
blanking نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
conceal پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
tax تحمیل تقاضای سنگین
taxes تحمیل تقاضای سنگین
taxed تحمیل تقاضای سنگین
demanded تقاضای خرید کالا
oyer تقاضای استماع یا دادرسی
perfectly elastic demand تقاضای کاملا با کشش
demand تقاضای خرید کالا
toa for a job or position تقاضای شغل کردن
demands تقاضای خرید کالا
marginal demand price قیمت تقاضای نهائی
law of downward sloping demand قانون تقاضای نزولی
derived demand تقاضای مشتق شده
soft market بازار با تقاضای خوب
perfectly inelastic demand تقاضای کاملا بی کشش
elastic demand تقاضای کشش دار
credit application تقاضای گشایش اعتبار
elastic demand تقاضای انعطاف پذیر
apply for a divorce تقاضای طلاق کردن
rpo تقاضای مظنه قیمت
inelastic demand تقاضای غیر حساس
downward sloping demand curve منحنی تقاضای نزولی
to request issuance تقاضای صدور کردن
individual demand schedule جدول تقاضای فردی
to stand in one's light جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
rts Send To Request تقاضای ارسال
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
request time out تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
put the bite on someone <idiom> از کسی تقاضای پول کردن
To ask for political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
demurred تقاضای درنگ یا مکث کردن
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
layers برنامهای که تقاضای ارسال کند
layer برنامهای که تقاضای ارسال کند
demurs تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
demur تقاضای درنگ یا مکث کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
speculative demand for money تقاضای سفته بازی برای پول
postulancy تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
to withdraw an application صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
ARQ که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
reclama تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
reclamation تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
neoclassical economics در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
effective demand تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com