English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
muzzle دهان بند دهنه
muzzled دهان بند دهنه
muzzles دهان بند دهنه
muzzling دهان بند دهنه
Other Matches
slaver گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
slaver اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
To pass the news by word of mouth . خبری را در دهان به دهان پخش کردن
rictus گشادی دهان چاک دهان پرندگان
stomal دهان دار وابسته به دهان
kiss of life تنفس مصنوعی دهان به دهان
expired air method روش دهان به دهان method mouth to mouth :syn
harness دهنه
harnessed دهنه
harnessing دهنه
hard mouthed بد دهنه
span دهنه
spanned دهنه
spanning دهنه
jet دهنه
jets دهنه
jetted دهنه
jetting دهنه
spans دهنه
line دهنه
lines دهنه
mouthing دهنه زدن
mouths دهنه زدن
bit لجام دهنه
bits لجام دهنه
mouthed دهنه زدن
cabiler قطر دهنه
mouth دهنه زدن
fang دهنه ی اچار
beaks دهنه لوله
beak دهنه لوله
head دهنه ابزار
to draw rein دهنه را نگاهداشتن
the open of a street دهنه خیابان
fangs دهنه ی اچار
gaps دهنه جای باز
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
gap دهنه جای باز
lugs گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
give rein ازاد گذاشتن دهنه اسب
lugging گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lugged گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lug گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
He hitched the horse to a tree. دهنه اسب را به درخت گره زد ( بست )
astragal چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ
narrowing بهم کشیدگی ساقه یا دهنه جوراب
intercolumniation دهنه بین ستونها بر حسب قطر ستون
screening, screenings تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screened تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screens تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
shed دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
eustyle [دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
slobbering اب دهان
mouths دهان
mouthing دهان
astomatous بی دهان
unmuffle دهان
astomatal بی دهان
puss دهان
gob دهان
chops دهان
gobs دهان
mouthed دهان
slobbers اب دهان
spittle اب دهان
potato box دهان
polystome دهان
polystomatous دهان
slobbered اب دهان
saliva اب دهان
jibs دهان
slobber اب دهان
jib دهان
OS دهان
jibbed دهان
mouth دهان
jibbing دهان
stomatology دهان پزشکی
mouthwash دهان شویه
mouthwashes دهان شویه
throat صدا دهان
fomalhaut دهان ماهی
orals از راه دهان
oral از راه دهان
mouths در دهان گذاشتن
widemouthed دهان باز
mouthing در دهان گذاشتن
mouth-watering دهان آب انداز
mouthed در دهان گذاشتن
stomatitis ورم دهان
stomatic شبیه دهان
mum's the word <idiom> دهان قرص
neb پوزه دهان
cyclostomate دهان گرد
cyclostomatous دهان گرد
mouthy دهان دار
peroral از راه دهان
insalivate اب دهان زدن به
stomatous دهان دار
say a mouthful <idiom> حرف دهان پر کن
astomatal فاقد دهان
stomatal دهان دار
stoma شکاف دهان
to shut up دهان بستن
toho دهان ببر
rictus چاک دهان
throats صدا دهان
stomatal وابسته به دهان
microstomous کوچک دهان
gymnostomous برهنه دهان
mouth در دهان گذاشتن
spit اب دهان خدو
halitosis گند دهان
fetid گند دهان
gags دهان باز کن
palate سقف دهان
palates سقف دهان
gag دهان باز کن
slobbered دهان را اب انداختن
scolds ادم بد دهان
reeks بخار دهان
reeking بخار دهان
slobber دهان را اب انداختن
reeked بخار دهان
slobbering دهان را اب انداختن
spits اب دهان خدو
gagged دهان باز کن
openmouthed دهان باز
scold ادم بد دهان
scolded ادم بد دهان
slobbers دهان را اب انداختن
reek بخار دهان
gagging دهان باز کن
slobbering اب دهان روان ساختن
bad breath بدبویی دهان [پزشکی]
trap نیرنگ فریب دهان
slobbers اب دهان روان ساختن
slobbered اب دهان روان ساختن
mouthpart زائده نزدیک دهان
halitosis بدبویی دهان [پزشکی]
mugging ساده لوح دهان
orinasal از دهان و بینی درامده
throw to the wolves <idiom> به دهان گرگ انداختن
blurt از دهان بیرون انداختن
paralysis of the face لغو یا کجی دهان
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
to escape one's lips از دهان کسی در رفتن
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
toadfish ماهی دهان گشاددریایی
fondants شیرینی ای که در دهان اب میشود
fondant شیرینی ای که در دهان اب میشود
socket کام [سقف دهان]
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
swearer ادم بد دهان وفحاش
screw up غنچه کردن دهان
slobber اب دهان روان ساختن
sound off مزه دهان کسیرافهمیدن
spiracular شبیه سوراخ دهان
fetor oris بدبویی دهان [پزشکی]
stomatogastric وابسته به دهان ومعده
aboral نقطه مقابل دهان
hagfish مارماهی دهان گرد
mugged ساده لوح دهان
bazoo [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
pie hole [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
spit اب دهان پرتاب کردن
ejaculated از دهان بیرون پراندن
gagging دهان بند بستن
gagged دهان بند بستن
cake-hole [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
gag دهان بند بستن
squiggles در دهان قرقره کردن
spits اب دهان پرتاب کردن
yap [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
mug ساده لوح دهان
Wellington چکمه دهان گشاد
drool اب از دهان تراوش شدن
drooling اب از دهان تراوش شدن
drools اب از دهان تراوش شدن
ejaculate از دهان بیرون پراندن
ejaculates از دهان بیرون پراندن
ejaculating از دهان بیرون پراندن
mugs ساده لوح دهان
squiggle در دهان قرقره کردن
mush [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
clump block قرقره دهان گشاد
drooled اب از دهان تراوش شدن
maw دهان [اصطلاح روزمره]
he has a loose tongue دهان لقی دارد
fullmouthed دارای دهان کامل
chops دهان [اصطلاح روزمره]
trap دهان [اصطلاح روزمره]
gob [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
fish fag زن بدزبان یابد دهان
jaws دهان [اصطلاح روزمره]
gags دهان بند بستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com