English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
Other Matches
elsewhere بجای دیگر
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
medic دوایی
officinal دوایی
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
aborticide دوای جنین کش دوای سقط جنین
approval تجویز
authorization تجویز
authorisations تجویز
prescriptions تجویز
prescription تجویز
prescriptible قابل تجویز
prescribing تجویز کردن
medication تجویز دوا
prescribes تجویز کردن
prescribed تجویز کردن
prescription تجویز دستورالعمل
prescriptions تجویز دستورالعمل
sanctions تجویز کردن
sanctioning تجویز کردن
medications تجویز دوا
sanction تجویز کردن
prescribe تجویز کردن
sanctioned تجویز کردن
prescribed by doctors تجویز شده پزشکان
medicinable قابل تجویز دوا
vomitive دوای قی
dosage مقدار تجویز شده دارو
dosages مقدار تجویز شده دارو
the doctor ordered an ointment پزشک مرهم تجویز کرد
suppository دوای مقعدی
snake oil دوای ضدزهرمار
heal all دوای عام
antiseptics دوای ضد عفونی
anodyne دوای مسکن
diuresis دوای مدر
rubefacient دوای محمر
roborant دوای مقوی
vermicide دوای ضد کرم
antiseptic دوای ضد عفونی
developers دوای فهور
agrimony دوای جگر
developer دوای فهور
adjuvant دوای ممد
hepatica دوای جگر
antiphlogistic دوای ضد ورم
agglutinate دوای التیام اور.
consolidant دوای التیام زخم
overdose دوای زیاد خوردن
metol دوای فهور فیلم
overdoses دوای زیاد خوردن
antasthmatic دوای تنگی نفس
antacid دوای ضد ترشی معده
fixer دوای ثبوت عکاسی
heal all دوای همه درد
electuary معجون خمیردارو دوای قندی
galenical دوای نباتی داروی جالینوسی
collyrium دوای قطره برای چشم
allheal دوای عام سنبل الطیب
quack صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
quacked صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
quacking صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
quacks صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
placebos دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
placebo دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
lieu بجای
in the room of بجای
in lieu of بجای
in payment of بجای
per pro بجای
in return for بجای
instead of بجای
in exchange for بجای
vice- بجای
vises بجای
vice بجای
vices بجای
Instead of you بجای تو
in his stead بجای او
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
prescript امر صادر شده تجویز شده
stead بجای بعوض
he succeeded his father بجای پدرنشست
in somebody's place بجای کسی
in place of بجای درعوض
instead of celebrating بجای جشن
for بجای از طرف
quid pro quo بجای عوض
instead of <conj.> بجای [بعوض]
quid pro quos بجای عوض
to pass for قلمدادشدن بجای
instead بجای اینکه
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
instead of vice versa بجای برعکس این
impersonify بجای شخص گرفتن
take your mirks فرمان بجای خود
on your marks فرمان بجای خود
instead of the reverse بجای وارونه این
instead of the other way around بجای برعکس این
O.K. اصط لاحی که بجای
were i in his skin اگر بجای او بودم
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
back to your seats برگردید بجای خود
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of working بجای اینکه او کار بکند
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
anarthritic علاج نقرس دوای نقرس
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
anth :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com