English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English Persian
redefine دوباره تعریف کردن
redefined دوباره تعریف کردن
redefines دوباره تعریف کردن
redefining دوباره تعریف کردن
Other Matches
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
defaults در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
traduce تعریف کردن
glorifies تعریف کردن
praising تعریف کردن
compliment تعریف کردن از
traduced تعریف کردن
traduces تعریف کردن
recounting تعریف کردن
praises تعریف کردن
defines تعریف کردن
praised تعریف کردن
praise تعریف کردن
defined تعریف کردن
emblazon تعریف کردن
recount تعریف کردن
recounted تعریف کردن
unreel تعریف کردن
define تعریف کردن
traducing تعریف کردن
complimented تعریف کردن از
glorifying تعریف کردن
to crack up تعریف کردن
say a good word for تعریف کردن
glorify تعریف کردن
compliments تعریف کردن از
complimenting تعریف کردن از
recounts تعریف کردن
defining تعریف کردن
To blow ones own trumpet. از خود تعریف کردن
narrated داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrate داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
to plaster any one with praise تعریف زیادبار کسی کردن
Have a jock with somebody . شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
defines تعیین کردن تعریف کردن
defining تعیین کردن تعریف کردن
defining تعریف کردن معنی کردن
define تعریف کردن معنی کردن
defined تعریف کردن معنی کردن
define تعیین کردن تعریف کردن
defines تعریف کردن معنی کردن
defined تعیین کردن تعریف کردن
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
patterns محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pattern محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
refresh دوباره پر کردن
refilling دوباره پر کردن
refill دوباره پر کردن
refills دوباره پر کردن
replenishing دوباره پر کردن
refilled دوباره پر کردن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
refreshes دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
replenish دوباره پر کردن
refreshed دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
rejuveoize دوباره جوان کردن
back fill عمل دوباره پر کردن
rewires دوباره سیمکشی کردن
reforge دوباره جعل کردن
revaluing دوباره ارزیابی کردن
reinterpret دوباره تفسیر کردن
revalue دوباره ارزیابی کردن
rewired دوباره سیمکشی کردن
rewiring دوباره سیمکشی کردن
reinsure دوباره بیمه کردن
revalues دوباره ارزیابی کردن
reexamine دوباره امتحان کردن
revalued دوباره ارزیابی کردن
rewire دوباره سیمکشی کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
reemploy دوباره استخدام کردن
reimport دوباره وارد کردن
reengage دوباره استخدام کردن
regains دوباره تصرف کردن
reactivates دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
reactivate دوباره فعال کردن
reorganized دوباره متشکل کردن
regaining دوباره تصرف کردن
redirects دوباره راهنمایی کردن
redirecting دوباره راهنمایی کردن
redirected دوباره راهنمایی کردن
redirect دوباره راهنمایی کردن
re establish دوباره برپا کردن
re establish دوباره تاسیس کردن
re export دوباره صادر کردن
reactivating دوباره فعال کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
regained دوباره تصرف کردن
reorganised دوباره متشکل کردن
regain دوباره تصرف کردن
reorganises دوباره متشکل کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
remarried دوباره عروسی کردن
rebuild دوباره ساختمان کردن
remarries دوباره عروسی کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
remarry دوباره عروسی کردن
rebuilds دوباره ساختمان کردن
oversrike دوباره چاپ کردن
re form دوباره درست کردن
re paving دوباره فرش کردن
recompose دوباره انشاء کردن
re-examines دوباره بازپرسی کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
re-examining دوباره بازپرسی کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
redeliver دوباره مستخلص کردن
rejuvenating دوباره جوان کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
rejuvenated دوباره جوان کردن
recommit دوباره زندان کردن
re-examined دوباره بازپرسی کردن
re sort دوباره جور کردن
re strain دوباره صاف کردن
reassociate دوباره متحد کردن
reassociate دوباره معاشرت کردن
reasure دوباره بیمه کردن
rebind دوباره صحافی کردن
re examine دوباره بازپرسی کردن
recollects دوباره جمع کردن
re-examine دوباره بازپرسی کردن
recollecting دوباره جمع کردن
recollected دوباره جمع کردن
recollect دوباره جمع کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
reschedule دوباره برنامهریزی کردن
reappraised دوباره ارزیابی کردن
reappraises دوباره ارزیابی کردن
revising دوباره چاپ کردن
reappraising دوباره ارزیابی کردن
redevelop دوباره پیشرفته کردن
redeveloped دوباره پیشرفته کردن
rewake دوباره بیدار کردن
redeveloping دوباره پیشرفته کردن
reliving دوباره تجربه کردن
rephrase دوباره عبارتبندی کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
rephrasing دوباره عبارتبندی کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
rephrases دوباره عبارتبندی کردن
resorb دوباره جذب کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
rephrased دوباره عبارتبندی کردن
reappraise دوباره ارزیابی کردن
redevelops دوباره پیشرفته کردن
redistribute دوباره پخش کردن
redistributed دوباره پخش کردن
reconditioned دوباره درست کردن
reuse دوباره استفاده کردن
reconditions دوباره درست کردن
relive دوباره تجربه کردن
retry دوباره ازمایش کردن
regarding دوباره تسطیح کردن
revalidate دوباره پادار کردن
retranslate دوباره ترجمه کردن
redistributes دوباره پخش کردن
revise دوباره چاپ کردن
redistributing دوباره پخش کردن
restart روشن کردن دوباره
revises دوباره چاپ کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com