English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (25 milliseconds)
English Persian
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
Other Matches
bow قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
bows قسمت جلوی قایق
bowing قسمت جلوی قایق
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
fore جلوی قایق
afterleech بادبان جلوی قایق
foresheets فضای جلوی قایق
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
amidship قسمت میانی قایق
beam عریضترین قسمت قایق
beams عریضترین قسمت قایق
heels قسمت عقبی بدنه قایق
underbody قسمت بدنه قایق در زیر اب
heel قسمت عقبی بدنه قایق
sternman پاروزن قسمت عقب قایق باریک
topsides قسمت فوقانی بدنه قایق بالای اب
skeg قسمت عقب تیر اصلی کف قایق
skag قسمت عقب تیر اصلی کف قایق
quarter یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
canopy روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopies روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
tacked سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
barges با قایق حمل کردن
barged با قایق حمل کردن
capsized واژگون کردن قایق
capsize واژگون کردن قایق
capsizing واژگون کردن قایق
broach سوراخ کردن قایق
boats قایق رانی کردن
boat قایق رانی کردن
barge با قایق حمل کردن
swamp غرق کردن قایق
broached سوراخ کردن قایق
capsizes واژگون کردن قایق
swamps غرق کردن قایق
swamping غرق کردن قایق
swamped غرق کردن قایق
broaches سوراخ کردن قایق
broaching سوراخ کردن قایق
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
bail عمل خارج کردن اب قایق
cast off باز کردن طناب قایق
scow با قایق چهارگوش حمل کردن
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
steamboat قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
mooring نقطه مهار کردن قایق به ساحل
lighters با قایق باری کالا حمل کردن
lighter با قایق باری کالا حمل کردن
port بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
foldboat قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
boat space فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
sects قسمت کردن
partition قسمت کردن
partitions قسمت کردن
pouf قسمت پف کردن
divides قسمت کردن
sect قسمت کردن
whack up قسمت کردن
divide قسمت کردن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
subdevice قسمت کردن مجدد
partitioning قسمت بندی کردن
departmentalize بچند قسمت کردن
tierce به سه قسمت تقسیم کردن
traveler میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
frontward جلوی
former جلوی
feont جلوی
showboat قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
sincipital واقع در جلوی سر
forward جلوی گستاخ
before my very eyes جلوی چشمهایم
forwarded جلوی گستاخ
prior پیشین جلوی
fore جلوی درجلو
in the way جلوی راه
at the fore در جلوی کشتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
outside خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outsides خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
decks سکوی جلوی تانک
head sail بادبان جلوی دکل
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
forward echelon رده جلوی نبرد
deck سکوی جلوی تانک
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
decked سکوی جلوی تانک
forward area منطقه جلوی رزم
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
nose spray بسکهای جلوی گلوله
to get in the way جلوی راه را گرفتن
anticum جرز جلوی معبد
prowords کلمات جلوی جملات
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
camber انحنای جلوی اسکی
cambers انحنای جلوی اسکی
windshields شیشه جلوی اتومبیل
windshield شیشه جلوی اتومبیل
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com