English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
asthmatic دچار تنگی نفس اسمی
asthmatics دچار تنگی نفس اسمی
Other Matches
stenosed دچار هرگونه تنگی مجرا
desolation تنگی
stricture تنگی
coarctation تنگی
strictures تنگی
straitenced circumstances تنگی
tightness تنگی
drouth تنگی
constriction تنگی
scantiness تنگی
narrowness تنگی
gloom دل تنگی
constrictions تنگی
asthma نفس تنگی
time trouble تنگی وقت
niggardiness چشم تنگی
pursiness تنگی نفس
necking تنگی مقطع
narrow circumstances تنگی سختی
asthma تنگی نفس
stenosis تنگی مجرا
in low water در تنگی مالی
dyspnea تنگی نفس
narrow minddedness نظر تنگی
coarctation تنگی مهبل
antasthmatic ضد تنگی نفس
phimosis تنگی ختنه گاه
antasthmatic دافع تنگی نفس
narrow mindedly از روی نظر تنگی
antasthmatic دوای تنگی نفس
to stint oneself تنگی بخود دادن
drought خشک سالی تنگی
droughts خشک سالی تنگی
short winded دارای تنگی نفس
iam in bad خیلی در تنگی هستم
stenosed مبتلا به تنگی نفس
phimosis تنگی غلاف حشفه
to be put to it در فشار یا تنگی واقع شدن
dogfights جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
dogfight جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
rated اسمی
denominative اسمی
substantival اسمی
nominal اسمی
onomastic اسمی
trinomial سه اسمی
nounal اسمی
dolman جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
rated quantity مقدار اسمی
face value ارزش اسمی
rated voltage ولتاژ اسمی
at par بقیمت اسمی
at par به قیمت اسمی
nominal value ارزش اسمی
nominal size اندازه اسمی
rated duty کار اسمی
nominal scale مقیاس اسمی
call price ارزش اسمی
nominal wage مزد اسمی
nominal voltage ولتاژ اسمی
nominal value مقدار اسمی
face value بهای اسمی
nominal value قیمت اسمی
nominal value بهای اسمی
smee battery پیل اسمی
rated current جریان اسمی
par value ارزش اسمی
nominal data داده اسمی
nominal price قیمت اسمی
nominal pitch گام اسمی
nominal partner شریک اسمی
nominal load بار اسمی
nominal income درامد اسمی
nominal diameter قطر اسمی
nominal cost هزینه اسمی
nominal capital سرمایه اسمی
nominal price بهای اسمی
ratings رژیم اسمی
rated candlepower شمع اسمی
nominal rating کار اسمی
rating رژیم اسمی
ostensible شریک اسمی
gerund اسمی که از اضافه کردن
at par قیمت اسمی سند
gerunds اسمی که از اضافه کردن
n.h.p. توان اسمی دستگاه
above par بالاتر از بهای اسمی
voltage rating of a condenser ولتاژ اسمی خازن
continuous rating کار پیوسته اسمی
nominal interest rate نرخ بهره اسمی
nominal value قیمت اسمی سهمی
below par کمتر از بهای اسمی
below par کمتر از ارزش اسمی
intermittent rating کار اسمی متناوب
nominal load بار خارجی اسمی
full load بار خارجی اسمی
it answers to its name اسمی است بامسمی
bronchial asthma تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
indicated horsepower توان اسب اسمی دستگاه
nominal horsepower توان اسب اسمی دستگاه
nominative indepdent اسمی که درحالت نداواقع شود
abjectival use of a noun استعمال اسمی به طور صفت
nominal gross national product محصول ناخالص ملی اسمی
at par بقیمت اصلی برابرقیمت اسمی
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
bond discount تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
pentaptote اسمی که دارای پنج حالت باشد
stricken دچار
afoul دچار
stricken with fever دچار تب
depreciation of currency کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
at par قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
His name is never mentioned anywhere . اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
embroils دچار کردن
wind broken دچار پربادی
embroiled دچار کردن
neuralgic دچار درداعصاب
dizzy دچار دوران سر
vertiginous دچار سرگیجه
embroiling دچار کردن
hysterical دچار هیستری
seized دچار حمله
seizes دچار حمله
catch دچار شدن به
insomnious دچار بیخوابی
strikebound دچار اعتصاب
perverted دچار ضلالت
hysterically دچار تپاکی
hysterically دچار هیستری
hysterical دچار تپاکی
seize دچار حمله
agonist دچار اضطراب
in queer street دچار رسوایی
agonist دچار کشمکش
strangurious دچار چکمیزک
consumptives دچار مرض سل
hydrocephalous دچار استسقای سر
snow bound دچار برف
measled دچار سرخجه
bitten with الوده دچار
consumptive دچار مرض سل
embroil دچار کردن
cropsick دچار رودل
dysenteric دچار زحیر
hungry دچار گرسنگی
hungriest دچار گرسنگی
hydrocephalic دچار استسقای سر
hungrier دچار گرسنگی
premium مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
premiums مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
to fall into دچار [حالتی] شدن
serpiginous دچار زرد زخم
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
To have an accident. دچار تصادف شدن
to let in for گرفتار یا دچار کردن
wind bound دچار باد مخالف
thunderstrike دچار رعدوبرق شدن
thunderstrike دچار صاعقه شدن
porriginous دچار سعفی یا کچلی
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
understaffed دچار کمبود کارمند
To get into difficulties. دچار اشکال شدن
to get into دچار [حالتی] شدن
embroiled in war دچار یا گرفتار جنگ
lumbaginous دچار کمر درد
convulsed دچار تشنج کردن
iritic دچار اماس عنبیه
rhematicky دچار باد مفاصل
convulses دچار تشنج کردن
convulsing دچار تشنج کردن
trouble دچار کردن اشفتن
troubles دچار کردن اشفتن
troubling دچار کردن اشفتن
bulimious دچار جوع گاوی
convulse دچار تشنج کردن
plaguing دچار طاعون کردن
plague دچار طاعون کردن
moon blind دچار اماس نوبتی
mycotic دچار ناخوشی قارچی
necrotic دچار غانقرایایا فساداستخوان
plagues دچار طاعون کردن
plagued دچار طاعون کردن
neurotic دچار اختلال عصبی
neuropath دچار اختلالات عصبی
tolerance بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerances بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
nominative appositive اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
cation یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
imparisyllabic دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
swamp دچار کردن مستغرق شدن
traumatises دچار روان زخم کردن
to cach one's death دچار سرماخوردگی کشنده شدن
traumatising دچار روان زخم کردن
traumatize دچار روان زخم کردن
traumatized دچار روان زخم کردن
traumatizes دچار روان زخم کردن
traumatizing دچار روان زخم کردن
neurasthenic دچار خستگی یاضعف اعصاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com