Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 24 (3 milliseconds)
English	Persian
hungry	گرسنه
hungry	دچار گرسنگی
hungry	حاکی از گرسنگی
hungry	گرسنگی اور حریص
hungry	مشتاق
hungry	[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
Other Matches
Are you hungry?	تو گرسنه هستی؟
to go hungry	گرسنه ماندن
to get [be] hungry	گرسنه شدن [بودن]
to be hungry	گرسنه بودن
I'm hungry.	من گرسنه هستم.
go hungry	گرسنه ماندن
i f. hungry	گرسنه ام
hungry as a hunter <idiom>	آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
to not feel hungry [to not like having anything]	اصلا اشتها نداشتن
Do you feel hungry?	شما احساس گرسنگی می کنید؟
I'm not a bit hungry.	یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
I´m as hungry as a horse.	آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
I went hungry last night .	دیشب گرسنه ماندم
I'm beginning to get scared [hungry] .	آهسته آهسته به ترس می افتم [گرسنه می شوم] .
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.	سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
The full man does not understand a hungry one . <proverb>	سیر از گرسنه خبر ندارد .
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.	من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
Sea [mountain] air makes you hungry.	هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com