Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English
Persian
canopy release knob
دکمه برقراری سایبان
Other Matches
single breasted
دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
single-breasted
دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
installation
برقراری
installations
برقراری
establishments
بنا برقراری
inductions
برقراری القاء
log on
برقراری ارتباط
establishment
بنا برقراری
log in
برقراری ارتباط
logging in
برقراری ارتباط
induction
برقراری القاء
enaction
برقراری تاسیس
communication security
برقراری تامین مخابراتی
self protection
برقراری تامین از خود
logging-on
برقراری ارتباط
[رایانه شناسی]
pull up
اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
parasol
سایبان
canopies
سایبان
bowers
سایبان
bower
سایبان
pergolas
سایبان
pergola
سایبان
canopy
سایبان
shadings
سایبان
shades
سایبان
umbrella
سایبان
umbrellas
سایبان
shade
سایبان
pentice
سایبان
parasols
سایبان
hovels
سایبان
hovel
سایبان
sun blind
سایبان
dorse
سایبان
awning
سایبان
baldacchino
سایبان پایدار
sunshade
سایبان ساباط
sunshades
سایبان ساباط
baldachin
سایبان پایدار
baldachino
سایبان پایدار
baldaquin
سایبان پایدار
ciborium
سایبان محراب
abat vent
سایبان کوچک
feast of tabernacles
عید سایبان
snowshed
سایبان برفی
awning
سایبان کرباسی
car port
سایبان اتومبیل
cockpit canopy
سایبان خلبان
car ports
سایبان اتومبیل
awnings
سایبان کرباسی
marquee
خیمه بزرگ سایبان
booths
سایبان خیمه پاسگاه
sentry box
سایبان چوبی نگهبان
marquees
خیمه بزرگ سایبان
booth
سایبان خیمه پاسگاه
abat jour
سایبان پنجره هوا
ride rope
بند سایبان کشتی
sentry boxes
سایبان چوبی نگهبان
stanchion
سایبان یا چادر جلومغازه
canopy
کروک اتومبیل سایبان گذاشتن
canopies
کروک اتومبیل سایبان گذاشتن
embower
درداربست جادادن در سایبان نشاندن
sentry box
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
sentry boxes
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
dais
سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
logs
برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه
log
برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه
back wardation
خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
abat-voix
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
knop
دکمه
gemma
دکمه
tuberculum
دکمه
botton
دکمه
tubercle
دکمه
bottle flower
گل دکمه
button
دکمه
shooting adjustment keys
دکمه
tuber
دکمه
stop knob
دکمه
reset button
دکمه
tubers
دکمه
knobs
دکمه
knob
دکمه
buttoned
دکمه
shutter release button
دکمه
button hole
جا دکمه
buttons
دکمه
buttoning
دکمه
double breasted
کت چهار دکمه
snap fastener
دکمه فشاری
snap fastener
دکمه قابلمه
flue stop
دکمه ارگ
radio button
دکمه رادیو
gemmiparous
دکمه اور
gemmule
دکمه گیاهک
sleeve link
دکمه زنجیری
mouse button
دکمه ماوس
knobbed
دکمه دار
cuffing
دکمه سردست
cuffs
دکمه سردست
buttonholing
سوراخ دکمه
Buttonhole
کتی که در دو طرف دکمه دارد
alarm push
دکمه اژیر
unbuttons
گشودن دکمه
unbuttoning
گشودن دکمه
unbuttoned
گشودن دکمه
unbutton
گشودن دکمه
buttonhole
سوراخ دکمه
buttonhook
دکمه انداز
buttonhook
قلاب دکمه
buttonholes
سوراخ دکمه
buttonholed
سوراخ دکمه
cuff
دکمه سردست
buttonhook
سگک دکمه
cuffed
دکمه سردست
push button
دکمه فشاری
relaxation time
فاصله زمانی بین از بین بردن اشفتگی و برقراری حالت تعادل
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
viewfinder adjustment keys
دکمه یابنده هدف
push botton
دکمه زنگ اخبار
buttoned
هرچیزی شبیه دکمه
button
هرچیزی شبیه دکمه
door stop
دکمه کله قندی
beater ejector
دکمه تعویض سر همزن
olivette
دکمه هسته خرمایی
coarse adjustment knob
دکمه تنظیم زیرین
condenser adjustment knob
دکمه تنظیم تراکم
buttoning
هرچیزی شبیه دکمه
stud
دکمه سردست دسته
film advance mode
دکمه رد کردن فیلم
olivet
دکمه هسته خرمایی
conditional
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
eye
دکمه یا گره سیب زمینی
eying
دکمه یا گره سیب زمینی
eyes
دکمه یا گره سیب زمینی
eyeing
دکمه یا گره سیب زمینی
exposure adjustment knob
دکمه نمایش تعداد فیلم
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
tuberculous
دارای برامدگی یا دکمه مسلول
boutonniere
بریدگی یاشکاف جای دکمه
double breasted
کتی که در دو طرف دکمه دارد
farcy button
دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
farcy bud
دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
cornet a pistons
یکجورسازشیپوری که چندین دکمه دارد
boutonniere
گلی که درسوراخ دکمه کت زده میشود
right
دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
righted
دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
etui
جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
righting
دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
shell jacket
بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
double click
احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
programmable function keyboard
صفحه کلید دکمه یی برای سیستمهای گرافیکی
pushbutton
آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
reefing jacket
یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
uberrima fides
صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
clicks
تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
clicked
تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
click
تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to make a typing error
[mistake]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
O.K.
دکمه OK که برای شروع یا تایید یک عمل به کار می رود
clicking
فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
Programs menu
زیر منوییکه از دکمه Start در ویندوز قابل دستیابی است
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
dunkrik treaty
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
contrast
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
VL bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
taskbar
میلهای که درپایین صفحه ویندوز اجرا میشود و دکمه + Start و پیش از سایر برنامه ها پنجرههای جاری را نشان میدهد
reestablishment of diplomatic relations
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
shift click
ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
pull down menu
فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
tam o' shanter
کلاه منگوله دار یا دکمه دار
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com