English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
change دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changed دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changes دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changing دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
Other Matches
alters دگرگون کردن دگرگون شدن
altering دگرگون کردن دگرگون شدن
altered دگرگون کردن دگرگون شدن
alter دگرگون کردن دگرگون شدن
spraining رگ به رگ کردن یاشدن
sprain رگ به رگ کردن یاشدن
sprains رگ به رگ کردن یاشدن
slackened شل کردن یاشدن
slackens شل کردن یاشدن
sprained رگ به رگ کردن یاشدن
slackening شل کردن یاشدن
slacken شل کردن یاشدن
transform دگرگون کردن
restructured دگرگون کردن
to transform [into] دگرگون کردن [به]
metamorphose دگرگون کردن
metamorphosed دگرگون کردن
metamorphoses دگرگون کردن
metamorphosing دگرگون کردن
to alter [to] دگرگون کردن
restructures دگرگون کردن
transformed دگرگون کردن
transforms دگرگون کردن
transforming دگرگون کردن
restructure دگرگون کردن
slowest اهسته کردن یاشدن
wither پژمرده کردن یاشدن
solidified سفت کردن یاشدن
ripen رسیده کردن یاشدن
slows اهسته کردن یاشدن
sponge طفیلی کردن یاشدن
sponged طفیلی کردن یاشدن
slowing اهسته کردن یاشدن
slower اهسته کردن یاشدن
solidifying سفت کردن یاشدن
slowed اهسته کردن یاشدن
slow اهسته کردن یاشدن
solidify سفت کردن یاشدن
solidifies سفت کردن یاشدن
sponging طفیلی کردن یاشدن
ripened رسیده کردن یاشدن
to crock up خراب کردن یاشدن
mined استخراج کردن یاشدن
turn off خاموش کردن یاشدن
turn-off خاموش کردن یاشدن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
mine استخراج کردن یاشدن
propping حائل کردن یاشدن
sack اخراج کردن یاشدن
propped حائل کردن یاشدن
prop حائل کردن یاشدن
foreignize بیگانه کردن یاشدن
mines استخراج کردن یاشدن
ripening رسیده کردن یاشدن
ripens رسیده کردن یاشدن
sacked اخراج کردن یاشدن
sacks اخراج کردن یاشدن
shelve شیب دار کردن یاشدن
shelved شیب دار کردن یاشدن
to wear out ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
metabolize دگرگون کردن از طریق متابولیزم
solidifies سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidified سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
wind خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
winds خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
substantialize دارای وجود خارجی کردن یاشدن
cark بار کردن غمگین ساختن یاشدن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
condenses منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condensing منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
vary عوض کردن دگرگون کردن
varies عوض کردن دگرگون کردن
shift دگرگونی
move دگرگونی
variations دگرگونی
otherness دگرگونی
mutations دگرگونی
changing دگرگونی
U-turn دگرگونی
U-turns دگرگونی
changed دگرگونی
catabolism دگرگونی
mutation دگرگونی
alteration دگرگونی
changes دگرگونی
vicissitude دگرگونی
metamorphosis دگرگونی
contrariety دگرگونی
transformation دگرگونی
change دگرگونی
variation دگرگونی
transformism دگرگونی گرایی
metachromatism دگرگونی رنگ
alteration switch گزینه دگرگونی
metabolisms دگرگونی متابولیزم
changeovers دگرگونی کامل
changeover دگرگونی کامل
metabolism دگرگونی متابولیزم
future shock اضطراب دگرگونی
tranformable دگرگونی پذیر
ecocline بوم دگرگونی
transmutable دگرگونی پذیر
souse مست مست کردن یاشدن
trans- دگرگون
otherguise دگرگون
vicissitudinous دگرگون
troposhere کره دگرگونی تروپوسفر
shake-ups سرهم بندی دگرگونی
shake up سرهم بندی دگرگونی
shake-up سرهم بندی دگرگونی
variation وابسته به تغییرو دگرگونی
ecological change دگرگونی بوم شناختی
variations وابسته به تغییرو دگرگونی
trance مسحورکردن یاشدن
chirk شادکردن یاشدن
trances مسحورکردن یاشدن
catabolize دگرگون شدن
endomorph درون دگرگون
to alter [to] دگرگون شدن
changeable دگرگون شدنی
technical دگرگون شونده
changful دگرگون شونده
turn دگرگون ساختن
turns دگرگون ساختن
metamorphic دگرگون شده
alterative دگرگون سازنده
dissimilar دگرگون ناهمسان
transmogrification دگرگون سازی
metabolic دگرگون شونده
metamorphic rocks سنگهای دگرگون
endomorphism رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphy رویش از روپوست درون دگرگونی
energy operates changes نیرو مایه دگرگونی است
commutable دگرگونی پذیر قابل تبدیل
phonology دانش دگرگونی صدا در زبان
abutted متصل بودن یاشدن
superannuate بازنشسته دانستن یاشدن
abuts متصل بودن یاشدن
abut متصل بودن یاشدن
ireversible دگرگون نشدنی بر نگشتنی
it is quite another story now اوضاع اکنون دگرگون
changeable دگرگون پذیر متلون
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
gneiss نوعی سنگ دگرگون شده
transformative قابل تبدیل دگرگون شونده
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
metameric در وزن و ترکیب برابر و درخواص شیمیایی دگرگون حلقهای
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
heteronym کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
homonym کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com