Dictiornary-Farsi | رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
paymaster general	رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی


Other Matches

quartermaster general	رئیس کل کارپردازی ارتش
lord high stew of england	رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
letter of recall	نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
quartermaster	سررشته داری
quartermasters	سررشته داری
quartermasters	رسته سررشته داری
quartermaster	رسته سررشته داری
quartermasters	فروشگاه وسایل سررشته داری
quartermaster	فروشگاه وسایل سررشته داری
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
administer	رئیس
president	رئیس
higher up	رئیس
administers	رئیس
commandants	رئیس
sheiks	رئیس
provost	رئیس
headsman	رئیس
administering	رئیس
administered	رئیس
sheikhs	رئیس
headman	رئیس
headmen	رئیس
sheikh	رئیس
presidents	رئیس
superior	رئیس
administrator	رئیس
administrators	رئیس
superiors	رئیس
directors general	رئیس کل
syndic	رئیس
wardens	رئیس
warden	رئیس
leaders	رئیس
leader	رئیس
mugwump	رئیس
director generals	رئیس کل
director general	رئیس کل
head	رئیس
superintendent	رئیس
superintendents	رئیس
master	رئیس
mastered	رئیس
masters	رئیس
sheik	رئیس
chairmen	رئیس
header	رئیس
headers	رئیس
head master	رئیس
chairman	رئیس
provosts	رئیس
warden	رئیس
chief	رئیس
chiefs	رئیس
commandant	رئیس
Deans	رئیس
Dean	رئیس
director	رئیس
rulers	رئیس سر
ruler	رئیس سر
directors	رئیس
premieres	مهمتر رئیس
wardens	رئیس زندان
principals	رئیس مدیر
patriarchs	رئیس خانواده
dominie	رئیس اموزشگاه
gun captain	رئیس قبضه
podesta	رئیس شهربانی
phylarch	رئیس قبیله
premiered	مهمتر رئیس
principal	رئیس مدیر
office manager	رئیس دفتر
office manager	رئیس اداره
warden	رئیس زندان
chairmen	رئیس جلسه
post general	رئیس کل پست
president of the court	رئیس دادگاه
premiering	مهمتر رئیس
magistrate	رئیس کلانتری
beach master	رئیس بارانداز
magistrates	رئیس کلانتری
Prime Ministers	رئیس الوزرا
presidentess	زن رئیس جمهور
president of the republic	رئیس جمهور
chief of police	رئیس شهربانی
chief of protocol	رئیس تشریفات
chief of state	رئیس دولت
premiere	مهمتر رئیس
Prime Minister	رئیس الوزرا
communication chief	رئیس ارتباطات
mint master	رئیس ضرابخانه
gun captain	رئیس توپ
vice-chancellor	نایب رئیس
hierarch	رئیس روحانی
heresiarch	رئیس رافضیون
heguman	رئیس دیر
vice chancellor	نایب رئیس
patriarch	رئیس خانواده
stationmasters	رئیس ایستگاه
stationmaster	رئیس ایستگاه
station master	رئیس ایستگاه
head mistress	خانم رئیس
head of the state	رئیس دولت
bossing	رئیس کارفرما
bosses	رئیس کارفرما
bossed	رئیس کارفرما
boss	رئیس کارفرما
head of business firm	رئیس تجارتخانه
Chief Justices	رئیس دادگاه
vice-chancellors	نایب رئیس
postmasters	رئیس پست
postmaster	رئیس پست
mess president	رئیس باشگاه
chairman	رئیس جلسه
lord chancellor	رئیس کل داوران
harbor master	رئیس بندر
Chancellors	رئیس دانشگاه
harbour master	رئیس بندر
Chancellor	رئیس دانشگاه
leadden limbs	رئیس اسپ
lady principal	خانم رئیس
figureheads	رئیس بی نفوذ
figureheads	رئیس پوشالی
figurehead	رئیس بی نفوذ
chieftain	رئیس قبیله
chieftains	رئیس قبیله
kapell meister	رئیس ارکستر
figurehead	رئیس پوشالی
jurat	رئیس شهرداری
Chief Justice	رئیس دادگاه
ring master	رئیس سیرک
anchor man	رئیس گروه
schoolmistress	خانم رئیس
sheiks	رئیس خانواده
sheiks	رئیس قبیله
sheikhs	رئیس خانواده
sheikhs	رئیس قبیله
sheikh	رئیس خانواده
sheikh	رئیس قبیله
shop steward	رئیس گروه
shop stewards	رئیس گروه
He is in bad with the boss.	با رئیس اش بد است
schoolmistresses	خانم رئیس
First Lady	زن رئیس جمهور
First Ladies	زن رئیس جمهور
anchor men	رئیس گروه
anchormen	رئیس گروه
chamberlains	رئیس خلوت
chamberlain	رئیس خلوت
chairperson	رئیس جلسه
presidents	رئیس دانشگاه
presidents	رئیس جمهور
chairpersons	رئیس جلسه
president	رئیس دانشگاه
president	رئیس جمهور
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
arches	موذی رئیس
arch-	موذی رئیس
ringmaster	رئیس گود
ringmaster	رئیس سیرک
prior	رئیس صومعه
masters of ceremonies	رئیس تشریفات
master of ceremonies	رئیس تشریفات
emcees	رئیس تشریفات
emcee	رئیس تشریفات
vice president	معاون [رئیس]
ringmasters	رئیس سیرک
ringmasters	رئیس گود
surgeon	رئیس بهداری
arch	موذی رئیس
prefects	رئیس فرمانده
prefect	رئیس فرمانده
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
Chief of Staff	رئیس ستاد
surgeons	رئیس بهداری
wharfmaster	رئیس اسکله
subprincipal	نایب رئیس
section chief	رئیس قبضه
sheik	رئیس قبیله
speaker of parliament	رئیس مجلس
staff manager	رئیس کارگزینی
the pro tem chief	رئیس موقت
speaker of parliament	رئیس پارلمان
shipmaster	رئیس کشتی
site manager	رئیس کارگاه
vice president	نایب رئیس
abbot	رئیس راهبان
social secretary	رئیس دفتر
abbots	رئیس راهبان
vice chairman	نایب رئیس
wagon master	رئیس قطار
premiers	مهمتر رئیس
wharfmaster	رئیس بندر
sheik	رئیس خانواده