Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
Other Matches
chat
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatted
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
eco-branch
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
fraternal
دوستانه
cosh
دوستانه
amicably
دوستانه
friendliest
دوستانه
friendlies
دوستانه
amicable
دوستانه
friendlier
دوستانه
blithe
دوستانه
coshes
دوستانه
matey
دوستانه
coshing
دوستانه
coshed
دوستانه
friendly
دوستانه
neighbourly
دوستانه
sociable
دوستانه
friendlily
دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
natter
صحبت دوستانه
gentelmen's agreement
موافقتنامه دوستانه
friendly
مسابقه دوستانه
accommodation bill
سفته دوستانه
concordat
توافق دوستانه
hobnobs
دوستانه خودمانی
natters
صحبت دوستانه
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
nattering
صحبت دوستانه
folksy
دوستانه خودمانی
accommodation acceptance
برات دوستانه
accommodation bill
برات دوستانه
amicable settlement
تسویه دوستانه
friendliest
مسابقه دوستانه
friendlies
مسابقه دوستانه
take liberties
<idiom>
دوستانه رفتارکردن
chilly
<adj.>
غیر دوستانه
sporting
تفریح دوستانه
hobnobbing
دوستانه خودمانی
humanitarian
بشر دوستانه
hobnobbed
دوستانه خودمانی
admonitions
سرزنش دوستانه
admonition
سرزنش دوستانه
humanitarian
نوع دوستانه
hobnob
دوستانه خودمانی
friendlier
مسابقه دوستانه
kite
برات دوستانه
kites
برات دوستانه
unfriendly
غیر دوستانه
expostulating
سرزنش دوستانه کردن
expostulates
سرزنش دوستانه کردن
expostulated
سرزنش دوستانه کردن
expostulate
سرزنش دوستانه کردن
symposia
مجلس مذاکره دوستانه
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
unfriendly act
عمل غیر دوستانه
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
symposiums
مجلس مذاکره دوستانه
hobnob
صحبت دوستانه کردن
symposium
مجلس مذاکره دوستانه
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
to reach an amicable settlement
دستیافتن به حل و فصل دوستانه
[حقوق]
kaffeeklatsch
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
dealing
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
to jump up at somebody
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
bunting
پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
computers
رایانه
computer
رایانه
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
green PC
رایانه سبز
a dedicated server
[رایانه]
خدمتگذار اختصاصی
auxiliary program
برنامه کمک
[رایانه شناسی ]
fixed disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed disk
[American E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
to crack a code
رمزی
[گاوصندوق یا رایانه]
را شکندن
sign-on
ورود به سیستم
[رایانه شناسی]
logging-on
برقراری ارتباط
[رایانه شناسی]
There's a jinx on this computer.
این رایانه جادو شده.
hard disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
RAM
[random access memory]
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
Random-access memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
computer memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
primary memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
disc
[disk]
drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
input/output file
داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
I/O file
داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
to log on
وارد شدن به سیستم
[رایانه شناسی]
hard disc drive
[British E]
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
single sign-on
ورود یگانه به سیستم
[رایانه شناسی]
hard disk drive
[American E]
[HDD]
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
I
[O]
request
[IORQ]
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
input/output module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
input/output device
دستگاه داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
I/O module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
I/O instruction
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
I/O statement
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
I/O device
دستگاه داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
input/output statement
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
input/output instruction
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
input
[output]
request
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
performance of the dam
زیست سد
biogen
زیست زا
bio-
زیست -
subsistence
زیست
symbion
هم زیست
default
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default setting
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default value
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
set value
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
set value
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default setting
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default value
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
existence
زیست موجودیت
environments
محیط زیست
viability
زیست پذیری
life space
فضای زیست
inhabitant
زیست کننده در
subsist
زیست کردن
environment
محیط زیست
biosphere
زیست سپهر
settlement
زیست گاه
subsistence
وسایل زیست
biogenetic
زیست زادی
modus vivendi
شیوه زیست
biosphere
زیست کره
biosphere
فضای زیست
biotechnology
زیست فناوری
subsistence
مربوط به زیست
existences
زیست موجودیت
libidos
زیست مایه
libido
زیست مایه
biologist
زیست شناس
settlements
زیست گاه
subsisted
زیست کردن
biotype
زیست گروه
biogeography
زیست جغرافی
biogeographic
زیست جغرافیایی
biogenosphere
زیست سپهر
biogenosphere
زیست کره
biogenic
زیست زاییده
biogases
زیست گاز
biological clock
زیست گشت
eco-
زیست بوم
homeland
زیست بوم
homelands
زیست بوم
joie de vivre
زیست شادی
biogenesis
زیست زاد
biogas
زیست گاز
biologism
زیست شناسی
bioluminescence
زیست تابی
liveware
زیست افزار
biospher
زیست کره
biopolymer
زیست بسپار
biometry
زیست سنجی
biometrics
زیست سنجش
biometrics
زیست سنجی
exvia
برون زیست
biomechanics
زیست مکانیک
biome
زیست بوم
biome
اقلیم زیست
biomass
زیست توده
libidinal
زیست مایهای
life force
زیست نیرو
livability
زیست پذیری
colony
زیست گاه
biological
زیست شناختی
subsisting
زیست کردن
biology
زیست شناسی
biophysics
زیست- فیزیک
worked
زیست عمل
work
زیست عمل
biological chemistry
زیست شیمی
biochemists
زیست شیمیدان
biochemist
زیست شیمیدان
subsists
زیست کردن
biochemistry
زیست- شیمی
biochemistry
زیست شیمی
biologically
زیست شناختی
to save
[to disk/DVD etc.]
حفظ کردن
[روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی]
[رایانه شناسی]
biological chemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
amylum
نشاسته
[زیست شیمی]
biochemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
environmental protection
حفاظت محیط زیست
environmental costs
مضار زیست محیطی
fluvial
زیست کننده در رودخانه
environmentalism
محیط زیست گرایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com