English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (18 milliseconds)
English Persian
officialize رسمیت دادن
Search result with all words
authenticate سندیت یا رسمیت دادن
authenticated سندیت یا رسمیت دادن
authenticates سندیت یا رسمیت دادن
authenticating سندیت یا رسمیت دادن
Other Matches
solemnization رسمیت
formality رسمیت
recognizing به رسمیت شناختن
recognize به رسمیت شناختن
recognizes به رسمیت شناختن
recognises به رسمیت شناختن
sanctions به رسمیت شناختن
sanctioning به رسمیت شناختن
recognition به رسمیت شناختن
recognising به رسمیت شناختن
sanctioned به رسمیت شناختن
sanction به رسمیت شناختن
officialism رسمیت مقررات اداری
unofficial دارای عدم رسمیت
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
incise چاک دادن شکاف دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
houses منزل دادن پناه دادن
housed منزل دادن پناه دادن
house منزل دادن پناه دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
order سفارش دادن دستور دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com