English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 248 (11 milliseconds)
English Persian
approach رسیدن
approached رسیدن
approaches رسیدن
get رسیدن
gets رسیدن
getting رسیدن
run up رسیدن
aim رسیدن
aimed رسیدن
aims رسیدن
land رسیدن
peer رسیدن
peered رسیدن
peering رسیدن
attain رسیدن
attained رسیدن
attaining رسیدن
attains رسیدن
accede رسیدن
acceded رسیدن
accedes رسیدن
acceding رسیدن
come رسیدن
comes رسیدن
arrive رسیدن
arrived رسیدن
arrives رسیدن
arriving رسیدن
reach رسیدن
reached رسیدن
reaches رسیدن
reaching رسیدن
accru رسیدن
light or lighted رسیدن
maturate رسیدن
to come by رسیدن
to come to a he رسیدن
to come to hand رسیدن
to fetch up رسیدن
to see to رسیدن
arr رسیدن
escalate رسیدن
escalated رسیدن
escalates رسیدن
escalating رسیدن
take in (money) <idiom> رسیدن
arrival رسیدن
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
Other Matches
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
befallen در رسیدن
overtake رسیدن به
catch up رسیدن به
attaint رسیدن به
befall در رسیدن
overtaken رسیدن به
overtakes رسیدن به
to catch up رسیدن به
to get at رسیدن به
to d. up with رسیدن به
get at رسیدن به
reach رسیدن به
reaching رسیدن به
reached رسیدن به
reaches رسیدن به
expire به سر رسیدن
befalling در رسیدن
befalls در رسیدن
befell در رسیدن
strand مسیر رسیدن
outjockey در رسیدن پوشاندن
on station رسیدن به هدف
strands مسیر رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
run out باخر رسیدن
pull up with به چیزی رسیدن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
come down by inheritance به ارث رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
go round به همه رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
handed down به تواتر رسیدن
land vi بزمین رسیدن
peter بپایان رسیدن
forereach فرا رسیدن
come about بانجام رسیدن
overgo رسیدن به گذشتن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
reach an agreement به توافق رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
have it <idiom> به جواب رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
to go round به همه رسیدن
to fall due موعد رسیدن
to draw to an end بته رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
to come to an end بپایان رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
to be late دیر رسیدن
to be duly punished for به کیفر ..... رسیدن
to be approved به تصویب رسیدن
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
wrap up به نتیجه رسیدن
to wait خدمت رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
to run out بپایان رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
strike oil به نفت رسیدن
make رسیدن به ساخت
peaks به قله رسیدن
peaking به قله رسیدن
peak به قله رسیدن
over به انتها رسیدن
makes رسیدن به ساخت
mature به حد کمال رسیدن
matures به حد کمال رسیدن
over- به انتها رسیدن
consummate بوصال رسیدن
consummated بوصال رسیدن
consummates بوصال رسیدن
consummating بوصال رسیدن
cubes بقوه سه رسیدن
cube بقوه سه رسیدن
finishes به انتها رسیدن
vanishing به صفر رسیدن
descend به ارث رسیدن
receive رسیدن پذیرفتن
vanishes به صفر رسیدن
descends به ارث رسیدن
deduction از کل به جزء رسیدن
vanished به صفر رسیدن
vanish به صفر رسیدن
finish به انتها رسیدن
receives رسیدن پذیرفتن
To achieve ones object ( aim ) . به مقصود خود رسیدن
To go to someones rescues . To succour someone . به فریاد کسی رسیدن
catch رسیدن به نفر جلو
To be (come) of age. بسن قانونی رسیدن
peaks رسیدن به بلندترین نقط ه
to come to a conclusion به نتیجه ایی رسیدن
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
cut off one's nose to spite one's face <idiom> به حدنهایت رسیدن عصبانیت
cut the mustard <idiom> به حد استاندارد لازم رسیدن
To attain puberty. بسن بلوغ رسیدن
To attain position and wealth. به مقام وثروت رسیدن
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
peaks به نقطه اوج رسیدن
peaking رسیدن به بلندترین نقط ه
peaking به نقطه اوج رسیدن
peak رسیدن به بلندترین نقط ه
peak به نقطه اوج رسیدن
crests به بالاترین درجه رسیدن
cresting به بالاترین درجه رسیدن
To get ones wish . به آرزوی خود رسیدن
To attain a high position in life. درزندگی بجایی رسیدن
crest به بالاترین درجه رسیدن
To readdress someones grievances. بداد کسی رسیدن
to come upon a fortune بدارایی یاثروت رسیدن
To get ones wish. به آرزوی خود رسیدن
face value <idiom> بنظر با ارزش رسیدن
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
mature به موعد چیزی رسیدن
lapped رسیدن به حریف جلویی
lap رسیدن به حریف جلویی
to be over something به پایان رسیدن چیزی
to come through به هدف خود رسیدن
to be hot to the touch داغ به نظر رسیدن
to shoot to fame <idiom> ناگهانی به شهرت رسیدن
to turn out به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
gains بهبودی یافتن رسیدن
gained بهبودی یافتن رسیدن
matures به موعد چیزی رسیدن
hit the bull's-eye <idiom> به اصل مطلب رسیدن
lay hold of <idiom> به دارای وثروت رسیدن
look like a million dollars <idiom> پولدار به نظر رسیدن
run down <idiom> به بدی وپیسی رسیدن
talk out <idiom> بحث تا رسیدن به نتیجه
amounts بالغ شدن رسیدن
amounting بالغ شدن رسیدن
amounted بالغ شدن رسیدن
make sense <idiom> معقول به نظر رسیدن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
amount بالغ شدن رسیدن
qualifying رسیدن به مرحله بعد
to run out به ته کشیدن [بپایان رسیدن]
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
gain بهبودی یافتن رسیدن
blooms بکمال وزیبایی رسیدن
overhauling رسیدن به نفر جلو
touches رسیدن به متاثر کردن
come round بحال اول رسیدن
touch رسیدن به متاثر کردن
overhauled رسیدن به نفر جلو
overhaul رسیدن به نفر جلو
land vi پیاده شدن رسیدن
bloomed بکمال وزیبایی رسیدن
achieving رسیدن نائل شدن به
have رسیدن به جلب کردن
ladify بپایه بانویی رسیدن
achieves رسیدن نائل شدن به
achieved رسیدن نائل شدن به
achieve رسیدن نائل شدن به
overhauls رسیدن به نفر جلو
fix بحساب کسی رسیدن
to pull through به هدف خود رسیدن
hulk بزرگ بنظر رسیدن
addle رسیدن عمل امدن
having رسیدن به جلب کردن
means of attaining one'd end وسیله رسیدن بمقصود
pull up جلو افتادن رسیدن
hulks بزرگ بنظر رسیدن
bloom بکمال وزیبایی رسیدن
to attain perfection بحد کمال رسیدن
mail call رسیدن نامه یا پست
fixes بحساب کسی رسیدن
finals رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
it subserves our purpose مارادر رسیدن بمقصودکمک میکند
final رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
make money out of a shoestring <idiom> از هیچ به همه چیز رسیدن
sound به نظر رسیدن بگوش خوردن
sounded به نظر رسیدن بگوش خوردن
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
expire سپری شدن بپایان رسیدن
bring off به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
expiring سپری شدن بپایان رسیدن
expires سپری شدن بپایان رسیدن
boomerang وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com