English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (36 milliseconds)
English Persian
have رسیدن به جلب کردن
having رسیدن به جلب کردن
Search result with all words
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
touch رسیدن به متاثر کردن
touches رسیدن به متاثر کردن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to strain کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
to entertain hopes [for something] آرزوی رسیدن [به چیزی] را در ذهن خود کردن
to affect something [cultivate for effect] کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
Other Matches
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
attaining رسیدن
aimed رسیدن
gets رسیدن
attained رسیدن
land رسیدن
to get at رسیدن به
aim رسیدن
arriving رسیدن
arrive رسیدن
arrives رسیدن
accru رسیدن
attain رسیدن
arrived رسیدن
get رسیدن
run up رسیدن
reach رسیدن به
attains رسیدن
peering رسیدن
to fetch up رسیدن
accede رسیدن
take in (money) <idiom> رسیدن
attaint رسیدن به
to come to a he رسیدن
acceded رسیدن
accedes رسیدن
to d. up with رسیدن به
acceding رسیدن
to catch up رسیدن به
to come by رسیدن
befell در رسیدن
to come to hand رسیدن
peered رسیدن
peer رسیدن
befalls در رسیدن
aims رسیدن
comes رسیدن
come رسیدن
befall در رسیدن
befallen در رسیدن
befalling در رسیدن
catch up رسیدن به
arrival رسیدن
overtakes رسیدن به
overtaken رسیدن به
reaches رسیدن
overtake رسیدن به
reaching رسیدن به
approach رسیدن
to see to رسیدن
approached رسیدن
approaches رسیدن
reaching رسیدن
escalate رسیدن
escalated رسیدن
light or lighted رسیدن
maturate رسیدن
escalates رسیدن
escalating رسیدن
reaches رسیدن به
expire به سر رسیدن
reached رسیدن
get at رسیدن به
arr رسیدن
getting رسیدن
reached رسیدن به
reach رسیدن
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
make رسیدن به ساخت
pull up to به چیزی رسیدن
pull up with به چیزی رسیدن
to be late دیر رسیدن
to be duly punished for به کیفر ..... رسیدن
to be approved به تصویب رسیدن
come down by inheritance به ارث رسیدن
strands مسیر رسیدن
come about بانجام رسیدن
strand مسیر رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
overgo رسیدن به گذشتن
handed down به تواتر رسیدن
consummated بوصال رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
go round به همه رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
makes رسیدن به ساخت
peak به قله رسیدن
forereach فرا رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
consummating بوصال رسیدن
consummate بوصال رسیدن
peaking به قله رسیدن
outjockey در رسیدن پوشاندن
on station رسیدن به هدف
run out باخر رسیدن
deduction از کل به جزء رسیدن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
land vi بزمین رسیدن
reach an agreement به توافق رسیدن
peter بپایان رسیدن
peaks به قله رسیدن
consummates بوصال رسیدن
to go round به همه رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
descends به ارث رسیدن
strike oil به نفت رسیدن
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
vanish به صفر رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
to wait خدمت رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
receive رسیدن پذیرفتن
receives رسیدن پذیرفتن
matures به حد کمال رسیدن
mature به حد کمال رسیدن
finishes به انتها رسیدن
finish به انتها رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
to run out بپایان رسیدن
to fall due موعد رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
over به انتها رسیدن
wrap up به نتیجه رسیدن
over- به انتها رسیدن
have it <idiom> به جواب رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
vanished به صفر رسیدن
to come to an end بپایان رسیدن
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
cubes بقوه سه رسیدن
vanishes به صفر رسیدن
vanishing به صفر رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
descend به ارث رسیدن
to draw to an end بته رسیدن
cube بقوه سه رسیدن
to shoot to fame <idiom> ناگهانی به شهرت رسیدن
fixes بحساب کسی رسیدن
to be hot to the touch داغ به نظر رسیدن
fix بحساب کسی رسیدن
mature به موعد چیزی رسیدن
to run out به ته کشیدن [بپایان رسیدن]
crest به بالاترین درجه رسیدن
matures به موعد چیزی رسیدن
gains بهبودی یافتن رسیدن
lapped رسیدن به حریف جلویی
gained بهبودی یافتن رسیدن
amounting بالغ شدن رسیدن
pull up جلو افتادن رسیدن
hulk بزرگ بنظر رسیدن
amount بالغ شدن رسیدن
overhauled رسیدن به نفر جلو
qualifying رسیدن به مرحله بعد
overhauling رسیدن به نفر جلو
overhaul رسیدن به نفر جلو
amounts بالغ شدن رسیدن
means of attaining one'd end وسیله رسیدن بمقصود
lap رسیدن به حریف جلویی
gain بهبودی یافتن رسیدن
ladify بپایه بانویی رسیدن
land vi پیاده شدن رسیدن
overhauls رسیدن به نفر جلو
mail call رسیدن نامه یا پست
achieved رسیدن نائل شدن به
hulks بزرگ بنظر رسیدن
to turn out به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
cresting به بالاترین درجه رسیدن
to come to a conclusion به نتیجه ایی رسیدن
cut the mustard <idiom> به حد استاندارد لازم رسیدن
cut off one's nose to spite one's face <idiom> به حدنهایت رسیدن عصبانیت
make sense <idiom> معقول به نظر رسیدن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
achieving رسیدن نائل شدن به
achieves رسیدن نائل شدن به
catch رسیدن به نفر جلو
to come through به هدف خود رسیدن
achieve رسیدن نائل شدن به
to pull through به هدف خود رسیدن
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
face value <idiom> بنظر با ارزش رسیدن
talk out <idiom> بحث تا رسیدن به نتیجه
to be over something به پایان رسیدن چیزی
look like a million dollars <idiom> پولدار به نظر رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com