English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
Other Matches
commissure بافت عصبی رابط
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
throwing events رشتههای پرتابی
branches of production رشتههای تولید
pyramidal tracts رشتههای هرمی
flocculate بصورت رشتههای انبوه و کرکداردراوردن
interdisciplinary مربوط به رشتههای مختلف علمی
rice بصورت رشتههای برنج ماننددراوردن
fibrillation انقباض بی نظم رشتههای عضلانی
twice laid ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
asbestos سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
abiston سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
grids رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
grid رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
fibre optics وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
cable suspension bridge پلی که از رشتههای سیمی بهم تابیده درست شده باشد
hemstitch رشتههای نخ رابطورموازی قرار دادن ورشتههای عمودی را ازلای انهاگذراندن
marlinespike وسیله نوک تیزی برای جداکردن رشتههای طناب قایق
cont line فاصله میان رشتههای طناب یاچلیک هایی که تنگ هم چیده باشند
string بخشی از حافظه که رشتههای حروف الفبا عددی در آن ذخیره شده اند
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
bytes پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
byte پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
universal قطعهای که توسط CPU دستور می گیرد تا با رشتههای بیت سنکرون و آسنکرون یا خط وط ارسال لازم است
USART قطعهای که توسط CPU هدایت میشود تا با رشتههای بیت سنکرون و آسنکرون یا خط وط داده موازی کار کند
local MAR با سرعت بالا که به جای وسیله سخت افزاری برای ذخیره رشتههای بیتی و الگو به کار می رود
locals MAR با سرعت بالا که به جای وسیله سخت افزاری برای ذخیره رشتههای بیتی و الگو به کار می رود
neurotic عصبی
nervelessness بی عصبی
keyed up <idiom> عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
neural عصبی
engram رد عصبی
overwrought عصبی
neurogram رد عصبی
abnerval عصبی
nervous عصبی
twitchy عصبی
uptight عصبی
connector رابط
copulative رابط
internuncial رابط
go between رابط
connective رابط
adapter رابط
fitting رابط
liaisons رابط
liaison رابط
wiring connector رابط
interface رابط
interfaces رابط
link رابط
point of intersection رابط
vocal cords تارهای صوتی رشتههای صوتی یا اوایی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
nerve block وقفه عصبی
nerve cell یاخته عصبی
nerve center مرکز عصبی
nerve cell سلول عصبی
nerve رشته عصبی
nerve current جریان عصبی
shocks حمله عصبی
shocked حمله عصبی
shock حمله عصبی
Relax! عصبی نشو!
willies حمله عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
neuralgia درد عصبی
ganglion غده عصبی
nerve fibre تار عصبی
causalgia سوزش عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
interneural داخل عصبی
interneuron داخل عصبی
nerve deafness کری عصبی
nerve ending پایانه عصبی
neural bond پیوند عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
nervous system دستگاه عصبی
neural circuit مدار عصبی
neurocyte یاخته عصبی
neural conduction رسانش عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
neural network شبکه عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
neurons یاخته عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
neuron یاخته عصبی
neural satiation اشباع عصبی
plexus شبکه عصبی
neuritis التهاب عصبی
neural induction القای عصبی
neural arc قوس عصبی
nerves رشته عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
nerve tissue بافت عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
neurofibril تار عصبی
feeder canal نهر رابط
reducing adaptor رابط کاهنده
fuse link رابط فیوز
edge connector رابط لبه
ediswan connector رابط ادیسوان
enlarging adapter رابط فزاینده
serial interface رابط سری
patch cord سیم رابط
push rod میل رابط
lead in wire سیم رابط
lamp connector رابط لامپ
standard interface رابط استاندارد
push rod میله رابط
internuncio رابط پیک
internuncial neuron نورون رابط
liaison officer افسر رابط
interneuron نورون رابط
link belt تسمه رابط
link chain زنجیر رابط
logical connective رابط منطقی
trunk line رابط ترانک
interface card کارت رابط
logical connector رابط منطقی
inductor hose لوله رابط
reducer لوله رابط
high line پل رابط اصلی
high fidelity receiver گیرنده رابط
ground liaison رابط زمینی
parallel interface رابط موازی
cylinderical fit رابط استوانهای
connecting cable کابل رابط
connector plug دوشاخه رابط
journal شفت رابط
connections میلههای رابط
connecting tube لوله رابط
journals شفت رابط
lead رابط برق
box connector رابط جعبه
leads رابط برق
connector switch کلید رابط
continuity equation رابط پیوستگی
link شاخه رابط
fuse wire رابط فیوز
bay پل رابط در پل شناور
bayed پل رابط در پل شناور
baying پل رابط در پل شناور
bays پل رابط در پل شناور
centronics interface رابط موازی
connecting rod میله رابط
bent adaptor رابط خمیده
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath دچار اختلالات عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
parabiosis وقفه رسانش عصبی
neurogenic دارای ریشه عصبی
neuroblast یاخته رویانی عصبی
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
jittery وحشت زده و عصبی
tense عصبی وهیجان زده
tensed عصبی وهیجان زده
cns دستگاه عصبی مرکزی
tenser عصبی وهیجان زده
tenses عصبی وهیجان زده
tensest عصبی وهیجان زده
tensing عصبی وهیجان زده
hysteria هیستری حمله عصبی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
neuroptera حشرات عصبی الجناح
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
discharges شلیک عصبی تخلیه
tract دسته تار عصبی
discharge شلیک عصبی تخلیه
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
tracts دسته تار عصبی
preganglionic قبل از عقده عصبی
neurotic دچار اختلال عصبی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
triatic stay بکسل رابط ناو
test lead رابط برق ازمایش
liaises رابط نظامی بودن
liaised رابط نظامی بودن
expressions فرمول یا رابط ه ریاضی
liaise رابط نظامی بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com