English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Other Matches
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
bid بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bids بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
fiberize رشته رشته کردن
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
thready رشته رشته باصدای باریک
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
string رشته کردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
to gain time دست بدست کردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
nine's complement که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
complement که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complements که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complemented که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
complementing که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
impropriate حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
threads رشته رشته شدن
thread رشته رشته شدن
fibrillation رشته رشته سازی
complements با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complement با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complement با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complemented با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complemented با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complements با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complementing با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
ricer رنده مخصوص رشته کردن سیب زمینی وخمیر
lion heart مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
padding حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
string رشته کردن نخ کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
sierra رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
to smell out گرفتن وپیدا کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
circles گرفتن احاطه کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
circled گرفتن احاطه کردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
circle گرفتن احاطه کردن
strike root ریشه کردن گرفتن
embraces در بر گرفتن بغل کردن
embracing در بر گرفتن بغل کردن
circling گرفتن احاطه کردن
educe گرفتن استخراج کردن
embraced در بر گرفتن بغل کردن
bevel پخ کردن لبه گرفتن
obtained فراهم کردن گرفتن
hold جا گرفتن تصرف کردن
engages گرفتن استخدام کردن
fog تیره کردن مه گرفتن
engage گرفتن استخدام کردن
obtain فراهم کردن گرفتن
obtains فراهم کردن گرفتن
obtained گرفتن یا دریافت کردن
embrace در بر گرفتن بغل کردن
abalienate منتقل کردن پس گرفتن
fogs تیره کردن مه گرفتن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
follow through گرفتن زه پس از رها کردن تیر
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
hold دریافت کردن گرفتن توقف
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
rises ترقی کردن سرچشمه گرفتن
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
embed دور گرفتن جاسازی کردن
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
holds دریافت کردن گرفتن توقف
overlie قرار گرفتن خفه کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
bathed ابتنی کردن حمام گرفتن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
wail ناله کردن ماتم گرفتن
secures تصرف کردن گرفتن هدف
employs مشغول کردن بکار گرفتن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
gathered نتیجه گرفتن استباط کردن
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
hug بغل کردن محکم گرفتن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
secure تصرف کردن گرفتن هدف
hugs بغل کردن محکم گرفتن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
bath ابتنی کردن حمام گرفتن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
jest ببازی گرفتن شوخی کردن
jests ببازی گرفتن شوخی کردن
embeds دور گرفتن جاسازی کردن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to go to school to یاد گرفتن یا تقلید کردن از
borrowed وام گرفتن اقتباس کردن
borrows وام گرفتن اقتباس کردن
to get to شروع کردن دست گرفتن
take on گرفتن کارگر هیاهو کردن
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
get حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
early weaning از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
track down a person رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
gets حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimating غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
takle به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
overestimated غلو کردن دست بالا گرفتن
getting حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurred مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
slurring مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
slurs مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttles جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
environ دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com