English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
miscarry بجایی نرسیدن
miscarries بجایی نرسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
miscarrying بجایی نرسیدن
nothing venture nothing have ادم کم دل بجایی نمیرسد
Our efforts (endeavours) came to nothing (nil) تلاشهای ما بجایی نرسید
To attain a high position in life. درزندگی بجایی رسیدن
cheating does not prosper دغلی بجایی نمیرسد
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
The project fell through ( got nowhere). این طرح بجایی نرسید
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
an intrusive person کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
thrawart در رفته
in process of time رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
dislocated در رفته
inchmeal رفته رفته
departed رفته
gradually رفته رفته
short tempered از جا در رفته
frenetical از جا در رفته
by inches رفته رفته
frantic ازکوره در رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
truncated soil خاک رو رفته
unbridle مهاردر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
emaciated گوشت رفته
frenzied ازجا در رفته
overseen غلط رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
chafed پوست رفته
consumptive تحلیل رفته
in the lump روی هم رفته
jitters از کوره در رفته
gone <adj.> از دست رفته
day a day روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
iam bored حوصله ام سر رفته
in the a روی هم رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
away غایب رفته
deep-set فرو رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
consumptives تحلیل رفته
averaging روی هم رفته
neat شسته و رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
on average [on av.] روی هم رفته
on a par روی هم رفته
defunct ازبین رفته
sunken فرو رفته
pulled تحلیل رفته
overall رویهم رفته
madding از کوره در رفته
averaged روی هم رفته
pallid رنگ رفته
neater شسته و رفته
averagly روی هم رفته
neatest شسته و رفته
windswept بر باد رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
first and last روی هم رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
cavetto [پخی تو رفته]
all in all روی هم رفته
smudgier رنگ و رو رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
smudgy رنگ و رو رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
extinct ازبین رفته
average روی هم رفته
averaged روی هم رفته
averages روی هم رفته
overalls رویهم رفته
altogether روی هم رفته
all told روی هم رفته
exhausted تحلیل رفته
red-hot ازجادر رفته
off shade رنگ رفته
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
tacky رنگ ورو رفته
neat شسته و رفته مرتب
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
advanced pawn پیاده پیش رفته
sunken eyes چشمان فرو رفته
you are mistaken خطا رفته اید
saddle nose بینی فرو رفته
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
furibund اشفته ازجادر رفته
forged side سطح فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
powered توان از دست رفته
power توان از دست رفته
income forgone درامداز دست رفته
lost chain زنجیره از دست رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
lorn از دست رفته بربادرفته
pale رنگ رفته بی نور
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
retreating chin چانه عقب رفته
paler رنگ رفته بی نور
immersed in debt فرو رفته در فرض
powering توان از دست رفته
powers توان از دست رفته
lost از دست رفته ضایع
revendication استردادزمین ازدست رفته
neater شسته و رفته مرتب
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
As limp as a rag. شل واز حال رفته
he is off to the war رفته است به جنگ
palest رنگ رفته بی نور
neatest شسته و رفته مرتب
he must have gone باید رفته باشد
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
ha-ha دیوار فرو رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
sold فروخته شده بفروش رفته
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
lost از دست رفته تلف شده
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
ingesta موادی که داخل بدن رفته
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com