English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English Persian
shimmer روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
Other Matches
shimmery دارای نور لرزان
shiveringly لرزان
quakerish لرزان
flickery لرزان
shivery لرزان
tremblingly لرزان
flickeringly لرزان
tremolant لرزان
niddle noddle لرزان
flickering لرزان
trepid لرزان
trembly لرزان
twittery لرزان
vibrant لرزان
tottery لرزان
palsied لرزان
quiveringly لرزان
unsteady لرزان
wobbly لرزان
quakingly لرزان لرزان
unsteadily لرزان
tottering لرزان
tremolant or ulant صدا لرزان
diskette دیسک لرزان
shakiest لرزان متزلزل
wonky نحیف لرزان
floppy disks گرده لرزان
flutteringly لرزان سراسیمه
shaky لرزان متزلزل
shakier لرزان متزلزل
floppy disk گرده لرزان
unstable بی پایه لرزان
floppy discs گرده لرزان
vibrating roller غلطک لرزان
jolting table میز لرزان
shakily بطور لرزان یا متزلزل
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
aspen کبوده صنوبر لرزان
floppy disks دیسک لغزان دیسک لرزان
floppy discs دیسک لغزان دیسک لرزان
floppy disk دیسک لغزان دیسک لرزان
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
image brightness روشنایی تصویر
image [برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
images برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر
lambent دارای روشنایی ملایم
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
it is insensitive to light روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
iceblink روشنایی که ازبازتاب روشنایی یخ در افق پیدا میشود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspecting شک داشتن مظنون بودن
suspect شک داشتن مظنون بودن
suspects شک داشتن مظنون بودن
to be fraught [with] دارای ... بودن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
dominate حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominates حکمفرما بودن تسلط داشتن
require نیاز داشتن لازم بودن
required نیاز داشتن لازم بودن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
requiring نیاز داشتن لازم بودن
requires نیاز داشتن لازم بودن
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
dominated حکمفرما بودن تسلط داشتن
sites قرار داشتن مستقر بودن
to have patience شکیبا بودن صبر داشتن
mattering مهم بودن اهمیت داشتن
matters مهم بودن اهمیت داشتن
undulates تموج داشتن موجدار بودن
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
mattered مهم بودن اهمیت داشتن
matter مهم بودن اهمیت داشتن
adhering توافق داشتن متفق بودن
undulate تموج داشتن موجدار بودن
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
undulated تموج داشتن موجدار بودن
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
adhere توافق داشتن متفق بودن
sited قرار داشتن مستقر بودن
adhered توافق داشتن متفق بودن
adheres توافق داشتن متفق بودن
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
adequateness توافق داشتن متفق بودن
loves عشق داشتن عاشق بودن
loved عشق داشتن عاشق بودن
love عشق داشتن عاشق بودن
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
deserve سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve لایق بودن استحقاق داشتن
deserves سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserves لایق بودن استحقاق داشتن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
may توانایی داشتن قادر بودن
phonate دارای صوت بودن
dichroism دارای دو رنگ بودن
dichromatism دارای دو رنگ بودن
to have something دارای چیزی بودن
lobation دارای نرمه بودن
venosity دارای ورید بودن
to have something at one's disposal دارای چیزی بودن
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
to be together with somebody با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
snake دارای حرکت مارپیچی بودن
snaked دارای حرکت مارپیچی بودن
biracialism معتقد به یا دارای دونژاد بودن
snakes دارای حرکت مارپیچی بودن
monogenesis دارای یک ریشه یا اصل بودن
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
play second fiddle to someone <idiom> ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
predominated دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
avail بدرد خوردن دارای ارزش بودن
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
constant speed propeller ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
coordinated illumination روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
image formation تولید تصویر تصویر
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
lightest روشنایی
lighting روشنایی
luminance روشنایی
electric lighting روشنایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com