Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
weighted least square method
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
Other Matches
two stage least squares method
برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
least squares estimates
براورد حداقل مربعات
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
parameter estimation
تخمین پارامترها
parametric
عمل تنظیم پارامترها برای نرم افزار
paramterization
عمل تنظیم پارامترها برای نرم افزار
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
config.sys
در -MS DOS فایل متن مشخصاتی که حاوی دستوراتی برای تنظیم پارامترها و بار کردن نرم افزار درایو است
parameters
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
parameter
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
at a
[the]
minimum
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
minimim wage law
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
econometrics
اقتصادسنجی
econometric model
الگوی اقتصادسنجی
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
mobilization base
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
estimably
بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
sum of squares
مجموع مربعات
least squares
کوچکترین مربعات
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
sum of squares of residual
مجموع مربعات باقیمانده
ordinary least squares
کمینه مربعات خطی
[ریاضی]
ordinary least squares
[OLS]
کمینه مربعات خطی
[ریاضی]
country file
فایلی در سیستم که پارامترها
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
assembles
درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
assembled
درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
assemble
درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
formatter
برنامهای که متن را به حالت جدیدی تبدیل میکند طبق پارامترها یا کدهای توکار
weightlessness
بی وزنی
equiponderance
هم وزنی
arrhythmic
بی وزنی
gravity dam
سد وزنی
weighted
وزنی
hexametric
شش وزنی
weighting coefficient
ضریب وزنی
tetrameter
چهار وزنی
gravity spillway dam
سد سرریز وزنی
weighted score
نمره وزنی
gravity wall
دیوار وزنی
monometer
شعر یک وزنی
hollow gravity dam
سد تهیده وزنی
gravity battery
باتری وزنی
divisions
گروه وزنی
division
گروه وزنی
massive arch dam
سد قوسی وزنی
gravimetrical analysis
تجزیه وزنی
weight percent
درصد وزنی
weighted average
میانگین وزنی
gravimetric factor
ضریب وزنی
weighted average
متوسط وزنی
gravity abutment
گرانپایه وزنی
gravity arch dam
سد قوسی وزنی
gravimetric analysis
تجزیه وزنی
daedman
مهار وزنی
weighted mean
میانگین وزنی
weight function
تابع وزنی
gravity drop
زنگ احضار وزنی
imponderability
بی وزنی غیر محسوسی
weigh batcher
اندازه گیر وزنی
masonry weir
بند بنایی وزنی
hexameter
شعر شش وتدی یا شش وزنی
tandem roller
غلطک وزنی پشت سر هم
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
gravity dam of triangular section
سد وزنی با نیمرخ مثلثی
classes
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
blank verse
شعر بی قافیه پنج وزنی
ounce
مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
ounces
مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
ton
واحد وزنی برابر با 0001کیلوگرم
tons
واحد وزنی برابر با 0001کیلوگرم
classed
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
class
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
bantamweight
مقیاس وزنی درحدود 811پوند
classing
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
available payload
فرفیت وزنی یا حجمی وسیله
weight average degree of polymerization
میانگین وزنی درجه بسپارش
weight average molecular weight
میانگین وزنی وزن مولکولی
initialize
تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
quintal
واحد وزنی معادل 001کیلو گرم
To bear heavy expenses.
سرب فلز سنگین وزنی است
metric hundredweight
واحد وزنی برابر 05 کیلو گرم
scaleweight
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
bushel
مقیاس وزنی است معادل 4پک
bushels
مقیاس وزنی است معادل 4پک
minim
حداقل
min
حداقل
minimum
حداقل
minimally
حداقل
minimum stock level
حداقل
minimal
حداقل
minims
حداقل
pottle
پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
bandolite
ساختار سبک وزنی از چوب بالسا با روکش الومینیوم
minims
وابسته به حداقل
danger warning level
حداقل موجودی
minim
وابسته به حداقل
minimum charge
حداقل هزینه
least price
حداقل قیمت
neap tide
جذر و مد حداقل اب
global minimum
حداقل مطلق
minimum price
حداقل قیمت
least cost
حداقل هزینه
minimum range
حداقل برد
minimum size
اندازه حداقل
minimum wage
حداقل دستمزد
base wage rate
حداقل دستمزد
minimization
به حداقل رسانیدن
minimum elevation
حداقل درجه
minimum
حداقل کمینه
minimum charge
حداقل قیمت
bottom price
حداقل قیمت
price floor
حداقل قیمت
minimised
به حداقل رساندن
troughs
حداقل موج
trough
حداقل موج
minimizing
به حداقل رساندن
minimizes
به حداقل رساندن
minimized
به حداقل رساندن
minimize
به حداقل رساندن
minimising
به حداقل رساندن
relative minimum
حداقل نسبی
minimises
به حداقل رساندن
reduced strenght
حداقل استعداد جنگی
least cost combination
ترکیب حداقل هزینه
minimum subsistence level
سطح حداقل معیشت
thermal resolution
حداقل سنجش حرارت
minimum standard of living
حداقل سطح زندگی
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum elevation
حداقل ارتفاع لوله
cost minimization
حداقل کردن هزینه
thermal resolution
حداقل اختلاف حرارت
minimum mortality
حداقل مرگ و میر
extremum
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
meantide
حداقل جذر و مدهای اب دریا
minimum down payment
حداقل میزان پیش پرداخت
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
minimum elevation
حداقل درجه مربوط به مانع
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
amphiploid
دارای حداقل کرموسوم ارثی
double amplitude peak value
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
neap
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
skeleton crew
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
estimates
تخمین
estimating
تخمین
estimate
تخمین
approximations
تخمین
approximation
تخمین
estimation
تخمین
estimated
تخمین
estimations
تخمین
surmising
تخمین
surmises
تخمین
surmised
تخمین
assessment
تخمین
underestimating
تخمین کم
assessments
تخمین
underestimates
تخمین کم
underestimate
تخمین کم
underestimated
تخمین کم
surmise
تخمین
efficiency point
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
estimable
تخمین پذیر
guesstimate
تخمین زدن
guesses
تخمین زدن
estimated
ارزیابی تخمین
guesses
تخمین فرض
guessed
تخمین زدن
range determination
تخمین مسافت
guess
تخمین زدن
estimated
تخمین زدن
estimate
تخمین زدن
guesstimates
تخمین زدن
guesstimating
تخمین زدن
estimates
ارزیابی تخمین
guestimated
تخمین زدن
estimates
تخمین تقویم
guestimates
تخمین زدن
guestimating
تخمین زدن
guess
تخمین فرض
range sensing
تخمین مسافت
rough guess
<idiom>
تخمین تقریبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com