Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
Other Matches
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
scripture weights
وزنههای اسکرپیچر
aerostat
رسانگرهای سبکتر از هوا
lighter than air aircraft
هواپیمای سبکتر از هوا
cracking
شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
dawned
اغاز اغاز شدن
dawning
اغاز اغاز شدن
dawns
اغاز اغاز شدن
dawn
اغاز اغاز شدن
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
decelerated
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
abating
کاستن
abates
کاستن
subtract
کاستن
subtracted
کاستن
abated
کاستن
abate
کاستن
subtracting
کاستن
subtracts
کاستن
lower
کاستن از
lessened
کاستن
lessens
کاستن
lessening
کاستن
lighten
کاستن
lessen
کاستن
detract
کاستن
detracted
کاستن
subrtraction
کاستن
detracts
کاستن
draw off
کاستن
disquantity
کاستن
to cut down
کاستن از
decreases
کاستن
decreased
کاستن
decrease
کاستن
to fine down
کاستن
lightened
کاستن
lightening
کاستن
lightens
کاستن
extenuatextent
کاستن
to tone down
کاستن
pull down
کاستن
pares
کاستن
lowered
کاستن از
pare
کاستن
pared
کاستن
rebate
کاستن
rebates
کاستن
discount
کاستن
discounted
کاستن
discounting
کاستن
lowering
کاستن از
discounts
کاستن
detracting
کاستن
reducing
کاستن
reduces
کاستن
reduce
کاستن
lowers
کاستن از
soften
خوابانیدن کاستن
softened
خوابانیدن کاستن
diminishable
قابل کاستن
to currail expensee
از هزینه کاستن
decompress
ازفشارهوا کاستن
decrement
کاستن پلهای
softens
خوابانیدن کاستن
disvalue
ازارزش کاستن
cheapened
ازقیمت کاستن
cheapens
ازقیمت کاستن
cheapening
ازقیمت کاستن
cheapen
ازقیمت کاستن
abirritate
ازحساسیت کاستن
shorten
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
declining
تنزل کردن کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
live load reduction
کاستن از بار زنده
allays
از شدت چیزی کاستن
declines
تنزل کردن کاستن
declined
تنزل کردن کاستن
allaying
از شدت چیزی کاستن
unweight
کاستن فشار اسکی
qualifies
ازبدی چیزی کاستن
pull up
کاستن سرعت اسب
extenuate
تخفیف دادن کاستن از
allay
از شدت چیزی کاستن
shortens
مختصر کردن کاستن
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
qualify
ازبدی چیزی کاستن
damping
کاستن ازنوسانات دستگاه
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
allayed
از شدت چیزی کاستن
compensator
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
defuses
خنثی کردن از وخامت کاستن
devalues
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalue
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluate
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
decrement
میزان کاهش کاستن پلهای
slowdowns
کاستن سرعت یا میزان چیزی
devalued
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluing
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
slowdown
کاستن سرعت یا میزان چیزی
defused
خنثی کردن از وخامت کاستن
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
defusing
خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse
خنثی کردن از وخامت کاستن
shut off
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
derogate
کاستن عمل موهن انجام دادن
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
i am afriad
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
webbing
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
drafting
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
resumption
ادامه
going on
ادامه
continuance
ادامه
continuation
ادامه
continuation line
خط ادامه
carburator restricter plate
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
in off
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
furthers
ادامه دادن
continuant
ادامه دهنده
discontinuation
عدم ادامه
bring on
ادامه دادن
reopens
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
continuable
قابل ادامه
continuation card
کارت ادامه
discontinuance
عدم ادامه
discontinuing
ادامه ندادن
furthering
ادامه دادن
furthered
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
further
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
continue statement
حکم ادامه
keeps
ادامه دادن
continuative
ادامه دهنده
discontinue
ادامه ندادن
discontinued
ادامه ندادن
discontinues
ادامه ندادن
reopened
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
extends
ادامه دادن
extending
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
continues
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
run on
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
to run on
ادامه داشتن
go on
<idiom>
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
to carry on
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
to take up
ادامه دادن
duration
مدت ادامه
over run
ادامه به کاردادن
for a continuance
برای ادامه
take up
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
scratch line
خط اغاز
onset
اغاز
abinitio
از اغاز
authorship
اغاز
inchoation
اغاز
outset
اغاز
get away
اغاز
terminus a que
اغاز
kick-off
اغاز
exordium
اغاز
getaway
اغاز
getaways
اغاز
venues
اغاز
primordium
اغاز
initio
در اغاز
kick off
اغاز
jump off
اغاز
initiation
اغاز
inception
اغاز
beginning
اغاز
entrance
اغاز
entrancing
اغاز
entrances
اغاز
originationu
اغاز
initation
اغاز
instep
اغاز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com