Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English
Persian
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
Other Matches
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
surcharge
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
stymieing
قرار گرفتن
stymies
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
usenet
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
snug
بطور دنج قرار گرفتن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
put in
قرار دادن چیزی در
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
embowel
در شکم چیزی قرار دادن
contained
قرار دادن چیزی در درون
contains
قرار دادن چیزی در درون
setover
روی چیزی قرار دادن
contain
قرار دادن چیزی در درون
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
intruders
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superposition
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
positioned
قرار دادن چیزی در محل خاص
intruder
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
position
قرار دادن چیزی در محل خاص
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
substituted
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
encapsulated
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
top
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
substituting
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substitute
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
to obtain something
گرفتن چیزی
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
to bring something
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
To take delivery of something.
چیزی را تحویل گرفتن
gripped
محکم گرفتن چیزی
gripping
محکم گرفتن چیزی
grip
محکم گرفتن چیزی
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
چیزی را نادیده گرفتن
grips
محکم گرفتن چیزی
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
degas
گاز چیزی را گرفتن
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to take something into account
در نظر گرفتن چیزی
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
retracing
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retraces
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retrace
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To put something to the vote.
درباره چیزی رأی گرفتن
To make light of something.
چیزی راسر سری گرفتن
stem the tide
<idiom>
جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something
[from somebody]
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
retraced
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
caulk
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to wring something from somebody
[out of somebody]
از کسی چیزی به زور گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com