English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
take the chair ریاست انجمنی را دارا بودن
Other Matches
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
encompass دارا بودن
own دارا بودن
having دارا بودن
to have possession of دارا بودن
owned دارا بودن
owns دارا بودن
have دارا بودن
encompassing دارا بودن
encompasses دارا بودن
encompassed دارا بودن
owning دارا بودن
to hold دارا بودن
owe دارا بودن
possesses دارا بودن
to be a master of دارا بودن
possess دارا بودن
possessing دارا بودن
to possess دارا بودن
to have دارا بودن
owes دارا بودن
owed دارا بودن
contains دارا بودن دربرداشتن
contain دارا بودن دربرداشتن
contained دارا بودن دربرداشتن
possessing تصرف کردن دارا بودن
possesses تصرف کردن دارا بودن
possess تصرف کردن دارا بودن
prefectural وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture مقام ریاست دوره ریاست
favorite son نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
associative انجمنی
sisteshood انجمنی
associative stopage انباره انجمنی
associative variable متغیر انجمنی
associative processor پردازنده انجمنی
associative memory حافظه انجمنی
associative storage انباره انجمنی
quadrumvirate انجمنی مرکب از چهار تن
join a society عضو انجمنی شدن
associative addressing پردازندهای که از حافظه انجمنی استفاده میکند
gate meeting انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
initiatory rites ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
content addressable addressing پردازندهای که از فضای ذخیره سازی انجمنی استفاده میکند
wealthy دارا
well-heeled دارا
endowing دارا
endow دارا
well fixed دارا
possessor دارا
wealthier دارا
possessors دارا
wealthiest دارا
well heeled دارا
comprising دارا
endows دارا
IETF انجمنی که بخشی ای از TAB است و استانداردهای اینترنت را بیان میکند
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
Internet انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای اینترنت را تشخیص میدهد
fraught دارا همراه
born in the purple دارا زاده
to put in possession دارا کردن
croesus ادم بسیار دارا
unjustified enrichment دارا شدن غیر عادلانه
it is of the last importance منتهای اهمیت را دارا است
There is a vast gulf between the haves and have - nots . میان دارا وندار دریایی فاصله است
presidency ریاست
matronhood ریاست
generalship ریاست
presidentship ریاست
matronship ریاست
managerial ریاست
chairmanships ریاست
superiority ریاست
headships ریاست
administratorship ریاست
headship ریاست
managership ریاست
chairmanship ریاست
principalship ریاست
directorship ریاست
superintendence ریاست
directorships ریاست
Internet انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای جدید اینترنت را پیش از اینکه به IETF مراجعه کنند بررسی میکند
nanocomputer کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
wardenship مقام ریاست
to fill the chair ریاست کردن
to take the lead ریاست کردن
mayoralty ریاست شهرداری
matronize ریاست کردن
mayorship ریاست شهرداری
patriarchate ریاست خانواده
magistrature ریاست کلانتری
patriarchate ریاست طایفه
prefecture اداره ریاست
captaincy ریاست بزرگتری
chieftaincy ریاست قبیله
chieftainship ریاست قبیله
superintending ریاست کردن
superintends ریاست کردن
command of execution ریاست اجرایی
vice president نیابت ریاست
captainship ریاست بزرگتری
superintended ریاست کردن
postmastership ریاست پست
superintend ریاست کردن
superintendence ریاست مدیریت
superintendency ریاست مدیریت
abbotship ریاست دیر
abbay ریاست دیر
he has passed the chair ریاست داشته است
abbatial or abbatical مربوط به ریاست دیر
presidential وابسته به ریاست جمهور
You sure have a nerve to ask become a director. آخر تورا چه ره ریاست
rectorate ریاست بنگاه مذهبی
presidentship مقام ریاست جمهور
prioship سمت ریاست دیر
bossiness متمایل به ریاست مابی
bossy متمایل به ریاست مابی
speakership مقام ریاست مجلس
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
presides ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided ریاست جلسه را بعهده داشتن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
directorates مقام ریاست هیئت مدیره
rectorate مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
directorate مقام ریاست هیئت مدیره
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
preside ریاست جلسه را بعهده داشتن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
deanship مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presidency مقام یا دوره ریاست جمهوری
magistracy ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
masterfully بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day. انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
ascii رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
extends گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extend گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
eisa گروه تولید کنندگان PC که یک انجمنی برای پیشبرد استاندارد باس تک بیتی تشکیل داده اند که رقیبی برای استاندار باس MAC از IBM است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
superintended ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com