Dictiornary-Farsi | ریزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
tininess	ریزی


Other Matches

linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
moulting	پر ریزی موی ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
foundation	پی ریزی
gravelling	شن ریزی
deplumation	پر ریزی
molt	پر ریزی
inpouring	تو ریزی
shrouding	شن ریزی
libations	ساغر ریزی
cast iron	چدن ریزی
schematization	طرح ریزی
schematization	برنامه ریزی
acting out	برون ریزی
suffusion	زیر ریزی
outflow	بیرون ریزی
outflows	بیرون ریزی
evacuation	برون ریزی
actification	سرکه ریزی
landslips	فرو ریزی
landslip	فرو ریزی
earthwork	خاک ریزی
placing concrete	بتن ریزی
programming	برنامه ریزی
rip rap	سنگ ریزی
retropulsion	درون ریزی
effusions	برون ریزی
planning	طرح ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
budgeting	بودجه ریزی
bloodbaths	خون ریزی
bloodbath	خون ریزی
projecting	طرح ریزی
sweat	عرق ریزی
sweating	عرق ریزی
sweats	عرق ریزی
fillings	خاک ریزی
filling	خاک ریزی
foundation	پی ریزی اساس
effusion	برون ریزی
casting	چدن ریزی
foundry	چدن ریزی
foundries	چدن ریزی
modelling	طرح ریزی
libation	ساغر ریزی
perspiration	عرق ریزی
egestion	بیرون ریزی
circumfusion	دور ریزی
iron foundry	اهن ریزی
concrete work	بتن ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
purges	برون ریزی
fineness modulus	مدول ریزی
fineness	ریزی دانه ها
designment	طراح ریزی
purged	برون ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
discharge	برون ریزی
gravelling	سنگ ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
purge	برون ریزی
scheming	طرح ریزی
modeller	طرح ریزی
projection	طرح ریزی
chumming	طعمه ریزی
grouting	دوغاب ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
projections	طرح ریزی
managements	برنامه ریزی
management	برنامه ریزی
discharges	برون ریزی
planning system	نظام برنامه ریزی
planning principles	اصول برنامه ریزی
explosions	بیرون ریزی سروصدا
planning model	الگوی برنامه ریزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
population planning	برنامه ریزی جمعیت
embank	خاک ریزی کردن
macroplanning	برنامه ریزی کلان
ex ante	برنامه ریزی شده
financial planning	برنامه ریزی مالی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
gun metal	فلز توپ ریزی
gun bronz	برنز توپ ریزی
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
linear programming	برنامه ریزی خطی
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
overall planning	برنامه ریزی کلی
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
family planning	برنامه ریزی خانواده
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
mold	قالب ریزی کردن
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
national planning	برنامه ریزی ملی
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
career planning	طرح ریزی مشاغل
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
planning horizon	افق برنامه ریزی
fire planning	طرح ریزی اتش
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
jettison	به دریا ریزی محموله
dietetics	برنامه ریزی غذایی
jettisoned	به دریا ریزی محموله
planning cycle	دوره برنامه ریزی
development planning	برنامه ریزی توسعه
jettisoning	به دریا ریزی محموله
curriculum development	برنامه ریزی درسی
jettisons	به دریا ریزی محموله
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
central planning	برنامه ریزی مرکزی
preplanned	طرح ریزی شده
plans	طرح ریزی کردن
type metal	فلز حروف ریزی
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
structuring	پی ریزی کردن ساختار
structures	پی ریزی کردن ساختار
structure	پی ریزی کردن ساختار
constructs	طرح ریزی کردن
constructing	طرح ریزی کردن
develop	برنامه ریزی و تولید
develops	برنامه ریزی و تولید
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
social planning	برنامه ریزی اجتماعی
plan	برنامه ریزی کردن
plan	طرح ریزی کردن
state planning	برنامه ریزی دولتی
stokehold	محل سوخت ریزی
swage	قالب ریزی کردن
system planning	طرح ریزی سیستم
metals	: سنگ ریزی کردن
metal	: سنگ ریزی کردن
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
constructed	طرح ریزی کردن
construct	طرح ریزی کردن
sows	مجرای شمش ریزی
program	برنامه ریزی کردن
moulds	قالب ریزی کردن
moulded	قالب ریزی کردن
mould	قالب ریزی کردن
molds	قالب ریزی کردن
molded	قالب ریزی کردن
outlining	طرح ریزی کردن
outlines	طرح ریزی کردن
outlined	طرح ریزی کردن
programs	برنامه ریزی کردن
project	طرح ریزی کردن
projects	کاربرنامه ریزی شده
projects	طرح ریزی کردن
projected	کاربرنامه ریزی شده
projected	طرح ریزی کردن
project	کاربرنامه ریزی شده
outline	طرح ریزی کردن
plans	برنامه ریزی کردن
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
rip par in dam slope	سنگ ریزی در شیب سد
road embankment	خاک ریزی جاده
rural planning	برنامه ریزی روستائی
sowed	مجرای شمش ریزی
sow	مجرای شمش ریزی
regional planning	برنامه ریزی منطقهای
salamander	مجرای شمش ریزی
schedules	برنامه ریزی کردن
contriving	طرح ریزی کردن
contrives	طرح ریزی کردن
contrived	طرح ریزی کردن
timing	برنامه ریزی زمانی
found	قالب ریزی کردن
programming methods	روشهای برنامه ریزی
founds	قالب ریزی کردن
projectable	قابل طرح ریزی
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی
contrive	طرح ریزی کردن
quantitative programming	برنامه ریزی کمی
scheduled	برنامه ریزی کردن
schedule	برنامه ریزی کردن
explosion	بیرون ریزی سروصدا
product planning	برنامه ریزی محصولات
sectoral planning	برنامه ریزی بخشی
seedbed	جای تخم ریزی
production planning	برنامه ریزی تولید
designs	طرح ریزی کردن
design	طرح ریزی کردن