Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
center spuare
زاویه تمرکز
Other Matches
concentrates
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrations
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
graduated circle of an alidade
دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
longitudinal dihedral
اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
grivation
زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف دستگاه
loss angle
زاویه تلف زاویه تلفات
angle of rotation
زاویه دوران زاویه چرخش
angle of repose
زاویه تعادل زاویه ارامش
angle of convergence
زاویه تقرب زاویه پارالاکس
entering angle
زاویه ورودی زاویه دخول
declination
زاویه انحراف زاویه میل
bombing angle
زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
constant angle arch dam
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
angle offset method
روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
superelevation
تصحیح تکمیلی تراز توپ زاویه تصحیح زاویه پرش لوله توپ زاویه تصحیح تکمیلی تراز
parallactic angle
زاویه تقارب نصف النهارات زاویه تقارب
centering
تمرکز
concentrations
تمرکز
focusing
تمرکز
concentration
تمرکز
centralisation
تمرکز
centralization
تمرکز
yeep joung
تمرکز
magnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
centered
تمرکز یافتن
centralists
طرفدار تمرکز
centralist
طرفدار تمرکز
period of concentration
زمان تمرکز
concentration of fire
تمرکز اتش
post deflection focusing
تمرکز پس از انحراف
focusing magnet
مغناطیس تمرکز ده
electromagnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
electron focusing
تمرکز الکترون
electrostatic focusing
تمرکز الکتروستاتیکی
centers
تمرکز یافتن
ionic focusing
تمرکز با گاز
gas focusing
تمرکز با گاز
focusing control
تنظیم تمرکز
retain
تمرکز دادن
retained
تمرکز دادن
retaining
تمرکز دادن
retains
تمرکز دادن
focusing coil
پیچک تمرکز
horizontal integration
تمرکز افقی
decentralization
عدم تمرکز
line concentrator
تمرکز کننده خط
stress concentration
تمرکز تنش
centre
تمرکز یافتن
degree of centralization
درجه تمرکز
cathexis
تمرکز روانی
center
تمرکز یافتن
crossover
تمرکز نخستین
visual focusing
تمرکز دیداری
concentrations
تمرکز عده ها
centred
تمرکز یافتن
concentration
تمرکز عده ها
centering tool
ابزار تمرکز
cost center
تمرکز هزینه
concentative
تمرکز دهنده
concentration ratio
نرخ تمرکز
data concentration
تمرکز داده
concentrating
تمرکز دادن
concentrating
تمرکز کردن
automatic focusing
تمرکز خودکار
totalitarianism
تمرکز گرایی
concentrates
تمرکز دادن
concentration ratio
نسبت تمرکز
concentrates
تمرکز کردن
concentrate
تمرکز کردن
focalization
تمرکز در کانون
concentrate
تمرکز دادن
bourrelet
ورم تمرکز گلوله
concentration area
منطقه تمرکز اتش
decentralises
عدم تمرکز دادن
centralized design
طراحی تمرکز یافته
massing of fire
تمرکز دادن اتشها
decentralised
عدم تمرکز دادن
decentralizing
عدم تمرکز دادن
decentralizes
عدم تمرکز دادن
decentralize
عدم تمرکز دادن
decentralising
عدم تمرکز دادن
self focus
تنظیم تمرکز خودکار
concentrating
تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration
میزان تمرکز بحرانی
concentrate
تمرکز دادن تغلیظ
concentrates
تمرکز دادن تغلیظ
mass
تمرکز قوای جنگی
massing
تمرکز قوای جنگی
masses
تمرکز قوای جنگی
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
centralize
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism
سیستم تمرکز در اداره مملکت
concenter
تمرکز دادن تغلیظ کردن
authoritarianism
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
electron beam focusing
تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralising
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
permanent magnet centering
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
centralize
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
permanent magnet focusing
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
centralises
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots
<idiom>
روی نکته اصلی تمرکز کردن
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
Zionism
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
gather writer
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
pool
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
cathectic
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
decentralism
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
apogee
زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
apex angle
زاویه راسی هدف زاویه راسی
authoritarians
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
condenser
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
Zionist
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarian
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
tabbing
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
angle of traverse
زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
angle of arrival
زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
grid magnatic angle
زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف شبکه مغناطیسی
neoclassical economics
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
angle of attack
زاویه تک
isogonic line
خط هم زاویه
localities
زاویه
locality
زاویه
cantons
زاویه
canton
زاویه
cornering
زاویه
corners
زاویه
corner
زاویه
angle t
زاویه تی
angles
زاویه
angle
زاویه
pike
زاویه
provincialism
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
defilade
زاویه بیروح
dehedral angle
زاویه دو وجهی
visual angle
زاویه دید
wind angle
زاویه باد
critical angle of attack
زاویه حمله
critical angle
زاویه بحرانی
contact angle
زاویه تماس
dependum angle
زاویه ته دنده
cutting angle
زاویه برش
viewing angle
زاویه دید
dead group
زاویه بیروح
trigonous
دارای سه زاویه
electrical angle
زاویه الکتریکی
declination
زاویه انحراف
vectorical angle
زاویه برداری
dead zone
زاویه بیروح
deflection angle
زاویه خمش
deflection angle
زاویه انحراف
transit phase angle
زاویه فازگذار
dead area
زاویه بیروح
diffraction angle
زاویه پراش
azimuth angle
زاویه گرا
rake angle
زاویه شیب
bearing angle
زاویه حامل
batter
ضریب زاویه
interlan angle
زاویه داخلی
bearing angle
زاویه یاطاقان
bending angle
زاویه خمش
blade angle
زاویه تیغه
bragg angle
زاویه براگ
bond angle
زاویه پیوند
clearance angle
زاویه ازاد
facial angle
زاویه چهره
clinometer
زاویه یاب
arris
زاویه خارجی
axial rake angle
زاویه محوری
working angle
زاویه موثر
back rake angle
زاویه شیب
coign
سنگ زاویه
clinometer
زاویه سنج
front rake
زاویه شیب
torsional angle
زاویه پیچشی
phase angle
زاویه فاز
loss angle
زاویه گمگشت
quartering
زاویه نوددرجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com