English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
warm up time زمان اماده شدن
Search result with all words
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presenting زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
presented زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presents زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
handy اماده
ablest اماده
readied اماده
provided اماده
in form اماده
supplying اماده
abler اماده
yoi اماده
lief اماده
accoutred اماده
stocked اماده
readying اماده
handier اماده
fresh اماده
handiest اماده
set اماده
fresh- اماده
sets اماده
stock اماده
freshest اماده
equipped اماده
setting up اماده
yare اماده
supply اماده
prompts اماده
ready made اماده
in full fig اماده
ready-made اماده
ready اماده
in store اماده
prompted اماده
in the saddle اماده
prompt اماده
minded اماده
readies اماده
accoutrements اماده
susceptible اماده
supplied اماده
in gear اماده
in kelter اماده
seaworthy اماده دریا
rigs اماده شدن
presents موجود اماده
rigged اماده شدن
alerted اماده باش
rig اماده شدن
presented موجود اماده
fined بسیار اماده
fine بسیار اماده
accommodated اماده کردن
accommodates اماده کردن
transit mixed concrete بتن اماده
ready mixed concrete بتن اماده
to string up اماده کردن
ready for use اماده مصرف
preparation اماده سازی
preparation اماده کردن
preparations اماده سازی
preparations اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
mission ready اماده پرواز
drafts اماده کردن
make ready اماده کردن
to gird up one's loins اماده کارشدن
johnny on the sopt حاضر و اماده
ready service اماده به کار
ripely بطور اماده
finest بسیار اماده
kelter انتظام اماده
readied اماده کردن
prepare اماده کردن
to a. the ball اماده انداختن
harness اماده کردن
indispose اماده ساختن
draft اماده کردن
readies اماده کردن
drafted اماده کردن
snug اماده ومجهز
preparing اماده کردن
harnessed اماده کردن
alert اماده باش
prepares اماده کردن
to bargain for منتظریا اماده
to buckle oneself اماده شدن
insusceptible غیر اماده
readying اماده کردن
taut اماده کار
present موجود اماده
ready use اماده مصرف
harnessing اماده کردن
set اماده کردن
alerts اماده باش
malcontent اماده شورش
sets اماده کردن
malcontents اماده شورش
apt متمایل اماده
ready اماده کردن
setting up اماده کردن
in gear اماده حرکت
primes اماده کردن
combat available اماده به رزم
obliging اماده خدمت
bellicose اماده بجنگ
warlike اماده جنگ
night boat قایق اماده
belay اماده کردن
prompt to go اماده رفتن
battailous اماده جنگ
presenting موجود اماده
at or within call اماده فرمان
at call اماده فرمان
fledge اماده پروازکردن
unlimber اماده کردن
get ready اماده کردن
coaching اماده سازی
combat available اماده به پرواز
supplied اماده کردن
primed اماده کردن
supply اماده کردن
supplying اماده کردن
prime اماده کردن
coach اماده ساز
preparatory اماده کننده
coached اماده ساز
bound : اماده رفتن
coaches اماده ساز
confect اماده کردن
combat ready اماده به رزم
detonative اماده انفجار
beforehand قبلا اماده
giglet دخترسبک که اماده
ready for duty اماده خدمت
ready for duty اماده کار
he is ready at excuses اماده است
provides اماده کردن
ready for operation اماده کار
acoutre اماده جنگ
ready to die اماده مردن
accoutered اماده جنگ
aforehand اماده راحت
action mission ship ناو اماده
on tap اماده کشیدن
giglot دخترسبک که اماده
pre treatment اماده کردن
provide اماده کردن
acceptancy اماده قبول
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
concussion detonation خرج اماده به تخریب
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
alert station ایستگاه اماده باش
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
on the line هواپیمای اماده پرواز
acoutre اماده جنگ شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com