Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English
Persian
input time
زمان اولیه
Search result with all words
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
hunting design
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
non uniformal surfacee
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
Other Matches
Ideal City
[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
basic communication
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic data
دادههای اولیه عناصر اولیه
restoration
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
raw
اولیه
first generation
اولیه
initialed
اولیه
earliest
اولیه
initials
اولیه
initialling
اولیه
primitive
اولیه
initialled
اولیه
early
اولیه
initialing
اولیه
fundamental
اولیه
basics
اولیه
basic
اولیه
primal
اولیه
dispersion
اولیه
elementary
اولیه
initial
اولیه
primary
اولیه
rudimentary
اولیه
preliminary
اولیه
preliminaries
اولیه
primeval
اولیه
input terminal
ترمینال اولیه
initial velocity
سرعت اولیه
input drift
رانش اولیه
input diode
دیود اولیه
velocity
سرعت اولیه
initial strength
استحکام اولیه
input current
جریان اولیه
initial value
مقدار اولیه
embryonic
نارس اولیه
cogging train
مسیر اولیه
input data
دادههای اولیه
input tape
نوار اولیه
input gap
فاصله اولیه
input function
تابع اولیه
archetype
نمونه اولیه
archetypes
نمونه اولیه
input frequency
فرکانس اولیه
velocities
سرعت اولیه
elementary cell
پیل اولیه
initial point
نقطه اولیه
initial reserves
ذخایر اولیه
input reactance
راکتانس اولیه
prototypes
نمونه اولیه
prototype
نمونه اولیه
input electrode
الکترود اولیه
input signal
سیگنال اولیه
input stage
طبقه اولیه
input noise
پارازیت اولیه
stock
ذخیره اولیه
basic speed
سرعت اولیه
basic size
اندازه اولیه
basic requisition number
درخواست اولیه
initialize
مقداردهی اولیه
self aid
کمکهای اولیه
primery voltage
ولتاژ اولیه
input voltage
ولتاژ اولیه
drawing key
طرح اولیه
raw materials
مواد اولیه
initial speed
سرعت اولیه
stock
ماده اولیه
stocked
ذخیره اولیه
blueprints
طرح اولیه
stocked
ماده اولیه
breaking down train
راه اولیه
basic standard
استاندارد اولیه
blueprint
طرح اولیه
input speed
سرعت اولیه
basic data
اطلاعات اولیه
input unit
واحد اولیه
input attenuation
میرائی اولیه
input capacitance
فرفیت اولیه
parent
یکان اولیه
input capacitor
خازن اولیه
input circuit
مدار اولیه
input transformer
ترانسفورماتور اولیه
I'll put in the initial outlay , you do the work .
ما یه اولیه از من کار از تو
input information
اطلاعات اولیه
input coordinate
مختصات اولیه
input translator
مترجم اولیه
roughed slab
برامن اولیه
input attenuation
دمفونگ اولیه
input admittance
ادمیتانس اولیه
rudiment
اولیه ابتدایی
basic branch
رسته اولیه
base loading
بار اولیه
input coupling
تزویج اولیه
layouts
طرح اولیه
primeral borth
ابگوشت اولیه
prime costs
هزینههای اولیه
prime cost
ارزش اولیه
primary track
شیار اولیه
primary structure
ساختمان اولیه
primary storage
حافظه اولیه
primary standard
استاندارد اولیه
primary products
محصولات اولیه
primary inputs
نهادههای اولیه
original
نسخه اولیه
originals
نسخه اولیه
primery battery
باطری اولیه
layout
طرح اولیه
primes
نخستین اولیه
primed
نخستین اولیه
prime
نخستین اولیه
incunabula
مراحل اولیه
primery obligation
تعهدات اولیه
primery current
جریان اولیه
primery coil
پیچک اولیه
primary storage
انباره اولیه
primery citcuit
مدار اولیه
primary inputs
دادههای اولیه
primary industries
صنایع اولیه
base rate
ارزش اولیه
base rates
ارزش اولیه
stuff
ماده اولیه
stuffed
ماده اولیه
stuffs
ماده اولیه
pre loading
بارگیری اولیه
pre load
بار اولیه
i.c.
حالت اولیه
pre assembly
نصب اولیه
historical costs
هزینه اولیه
Aborigine
ساکن اولیه
preliminiary work
کار اولیه
primary emission
صدور اولیه
primary electron
الکترون اولیه
primary cognizance
شناختهای اولیه
primary center
مرکز اولیه
primary body
جسم اولیه
first aid
کمکهای اولیه
prereduction
کاهش اولیه
initial mass
جرم اولیه
primery terminal
ترمینال اولیه
radix
سرچشمه اولیه
proto planets
سیارههای اولیه
input
توان اولیه
opening capital
سرمایه اولیه
feed stock
مواد اولیه
scheme
طرح اولیه
proto galaxy
کهکشان اولیه
raw statistics
امارهای اولیه
initial capital
سرمایه اولیه
raw products
محصولات اولیه
inputted
سیگنال اولیه
primitive
انسان اولیه
frame agreement
توافق اولیه
basic agreement
توافق اولیه
master agreement
توافق اولیه
integral
تابع اولیه
input
سیگنال اولیه
outline agreement
توافق اولیه
raw data
دادههای اولیه
inputted
توان اولیه
initial condition
شرایط اولیه
initial condition
شرط اولیه
first cause
علت اولیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com