Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
passtime
زمان عبور ستون
time distance
زمان عبور ستون
Search result with all words
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
transit time
زمان عبور
electron transit time
زمان عبور الکترون
road time
زمان عبور از جاده
curfew
زمان قطع عبور و مرور قرق
curfews
زمان قطع عبور و مرور قرق
road time
زمان حرکت ستون در روی جاده
tolled
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
pilaster
هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
moving pivot
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pilaster
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
herma
ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
eustyle
[دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
baluster
ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده
blocked
[ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
personal column
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
rudder post
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
there is many a slip between the cup and the lip
<proverb>
از این ستون به آن ستون فرج است
columna rostrata
[ستون های توسکانی با پایه ستون]
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
cells
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cell
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
from pillar to post
از این ستون بان ستون
band of shaft
[چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
tabulate
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
pace-setters
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
march outpost
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
pace-setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
trail formation
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
cadre strength column
ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
piled
ستون ستون لنگرگاه
pile
ستون ستون لنگرگاه
bubble cap plate column
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
acentrous
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
orphan
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
bubble tray column
ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
barbette
ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
rights of way
حق عبور
tolls
حق عبور
transmittal
عبور
transit
عبور
toll
حق عبور
transmittancy
عبور
cross-Channel
عبور
right of way
حق عبور
transmittance
عبور
passage
عبور
passage
حق عبور
transmissions
عبور
transmission
عبور
passages
حق عبور
passages
عبور
fording
عبور از اب
right of passage
حق عبور
road haulage
حق عبور
tolling
حق عبور
passage of lines
عبور از خط
crossing
عبور
alpha canis majoris
عبور
crossing area
منطقه عبور
crossing the line
عبور از استوا
crossing the line
عبور از خط استوا
highway user tax
مالیات حق عبور
current passage
عبور جریان
safe conduct
رخصت عبور
passavani
سند عبور
passes
اجازه عبور
trafficked
عبور و مرور
overfly
عبور کردن
through traffic
عبور یکسره
counter sign
اسم عبور
oil passage
عبور روغن
penstock
مجرای عبور اب
tessera
کلمه عبور
trafficability
قابلیت عبور
laissez passer
پروانه عبور
traject
عبور گذرگاه
conge
اجازه عبور
light passing
عبور نور
safe conducts
رخصت عبور
passes
کلمه عبور
safe-conducts
رخصت عبور
passed
عبور کردن
pass
اجازه عبور
pass
کلمه عبور
trafficking
عبور و مرور
pass
گذر عبور
pass
عبور کردن
passwords
اسم عبور
traffic
عبور و مرور
password
اسم عبور
passes
گذر عبور
girdle traverse
عبور کمربندی
practicableness
قابلیت عبور
passes
عبور کردن
passed
اجازه عبور
fordless
غیرقابل عبور
passed
کلمه عبور
passed
گذر عبور
fordable
قابل عبور
fordability
قابلیت عبور
electron transition
عبور الکترون
shallow fording
عبور از اب کم عمق
traffics
عبور و مرور
deep fording
عبور از اب عمیق
communication
عبور اطلاعات
fares
هزینه عبور
passageways
محل عبور
passageway
محل عبور
transit
عبور کردن
fared
هزینه عبور
transit
راه عبور
fare
هزینه عبور
wading crossing
عبور از پایاب
tolling
عوارض عبور
passages
عبور سفر
faring
هزینه عبور
transit bill
پروانه عبور
passable
قابل عبور
traversing
عبور کردن
traverses
عبور کردن
traversed
عبور کردن
band pass
نوار عبور
traverse
عبور کردن
thoroughfare
راه عبور
thoroughfares
راه عبور
fleets
عبور سریع
fleet
عبور سریع
fords
محل عبور
forded
محل عبور
ford
محل عبور
passages
راه عبور
traversable
قابل عبور
passages
اجازه عبور
cross
عبور کردن
cruising
عبور کردن
transit traffic
عبور ترانزیتی
cruises
عبور کردن
cruised
عبور کردن
crossest
عبور کردن
crosses
عبور کردن
transit bill
اجازه عبور
transit time
مدت عبور
transit error
خطای عبور
cruise
عبور کردن
crosser
عبور کردن
passage
اجازه عبور
transduction
انقال عبور
transmittance
مقدار عبور
toll
عوارض عبور
passage
عبور سفر
tolls
عوارض عبور
transmission grating
شبکه عبور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com