Dictiornary-Farsi | زنده بینی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
biopsy	زنده بینی


Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
pug nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
septum	حفرههای بینی پره بینی
guided propagation	تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer	استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anticipated stock losses	تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecast	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecasts	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
live bearing	زنده زا
alacritous	زنده
life full	سر زنده
lighthearted	زنده دل
living	زنده
full of life	سر زنده
coiner	زنده
lively	زنده
liveliest	زنده
livelier	زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
quick	زنده
vivid	زنده
dapper	زنده دل
vivific	زنده
dashing	زنده دل
plaster of Paris	گچ زنده
viviparous	زنده زا
alive	زنده
lived	زنده
lived	:زنده
live	زنده
live	:زنده
skylarker	زنده دل
freshest	زنده
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
above ground	زنده
biotic	زنده
biogen	زنده زا
animate	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
animates	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
predicting interval	فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
quicken	زنده شدن
quicken	زنده کردن
quickened	زنده شدن
pernoctation	شب زنده داری
playable	توپ زنده
survive	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
survives	زنده ماندن
biomass	توده زنده
revives	زنده شدن
surviving	زنده ماندن
liven	زنده شدن
revived	زنده شدن
revive	زنده شدن
protoplast	واحدجرم زنده
quick clay	بتن زنده
resurrected	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
vigilance	شب زنده داری
spiritous	فعال زنده
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
reviviscence	زنده سازی
bioderm	لایه زنده
quick ening	زنده کننده
quick lime	اهک زنده
restoration to life	زنده سازی
restore to life	زنده کردن
resurge	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
resusctate	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
quickens	زنده کردن
anabiosis	زنده سازی
verve	زنده دلی
live steam	بخار زنده
liveliness	زنده دلی
living environment	محیط زنده
living organisms	موجودات زنده
living polymer	بسپار زنده
good	توپ زنده
living soil	خاک زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
viable	زنده ماندنی
to recover to life	زنده کردن
gamesome	زنده روح
ground ball	توپ زنده
live ball	توپ زنده
to call back to life	زنده کردن
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
wakes	شب زنده داری
macroconsumer	زنده خوار
biophage	زنده خوار
lucubration	شب زنده داری
inter vivos	در میان زنده ها
biogenic	زنده زایی
survivor	شخص زنده
quicklime	اهک زنده
in vivo	بافت زنده
night waking	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
activities	زنده دلی
wake	شب زنده داری
long little	زنده باد
long live	زنده باد
activity	زنده دلی
vigils	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
quickens	زنده شدن
wakeful	شب زنده دار
vivas	زنده باد
wanener	شب زنده دار
viva	زنده باد
wight	موجود زنده
lived	زنده کردن
live	زنده کردن
live wire	سیم زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
lived	زنده بودن
to see the sun	زنده بودن
viviparity	زنده زایی
vivify	زنده کردن
survivors	زنده ماندگان
vive int	زنده باد!
live	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
live load	بار زنده
to restor to life	زنده کردن
protoplasm	جرم زنده
live wires	سیم زنده
quickened	زنده کردن
waked	شب زنده داری کردن
revitalising	باز زنده ساختن
photobiotic	زنده بواسطه نور
wake	شب زنده داری کردن
biomass pyramid	هرم توده زنده
overlive	بیشتر زنده بودن از
combat survival	زنده ماندن در رزم
lump lime	کلوخ اهک زنده
up with peacel	زنده باد صلح
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
viviparous	جانور زنده زا ولود
necrosis	مردن نسوج زنده
night owls	ادم شب زنده دار
being	موجود زنده شخصیت
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
night owl	ادم شب زنده دار
outlive	بیشتر زنده بودن از
wakes	شب زنده داری کردن
revitalizing	باز زنده ساختن
organisms	ترکیب موجود زنده
outlives	بیشتر زنده بودن از
live on	بازهم زنده بودن
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
live load reduction	کاستن از بار زنده
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
outlived	بیشتر زنده بودن از
live down	باخاطرات زنده ماندن
outliving	بیشتر زنده بودن از
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
To bury blive.	زنده بگور کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
haleness	سلامت زنده دلی
organism	ترکیب موجود زنده
vitality	انرژی و زنده دلی
revitalises	باز زنده ساختن
revitalised	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
revitalizes	باز زنده ساختن
biogenic	موجد موجود زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
galliard	ادم دل زنده و شاداب
revenant	ادم زنده شده
we are still above ground	هنوز زنده ایم
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
zombies	انسان زنده شد ادم احمق