English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 235 (44 milliseconds)
English Persian
live زنده کردن
lived زنده کردن
resuscitate زنده کردن
resuscitated زنده کردن
resuscitates زنده کردن
resuscitating زنده کردن
resurrect زنده کردن
resurrected زنده کردن
resurrecting زنده کردن
resurrects زنده کردن
quicken زنده کردن
quickened زنده کردن
quickens زنده کردن
call back to life زنده کردن
to bring to life زنده کردن
to call back to life زنده کردن
to recover to life زنده کردن
restore to life زنده کردن
resusctate زنده کردن
to restor to life زنده کردن
to restorative to life زنده کردن
vivify زنده کردن
Search result with all words
raise بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raises بنا کردن زنده کردن برانگیختن
wake شب زنده داری کردن
waked شب زنده داری کردن
wakes شب زنده داری کردن
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
maieutics فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
quick en زنده کردن نیروبخشیدن به
roister عیاشی و شب زنده داری کردن
vitalize زنده کردن تحریک کردن
vivisect موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
To bury blive. زنده بگور کردن
Other Matches
vivisectional زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivific زنده
dapper زنده دل
full of life سر زنده
viviparous زنده زا
livelier زنده
lively زنده
biotic زنده
liveliest زنده
coiner زنده
lived زنده
skylarker زنده دل
alacritous زنده
vivid زنده
life full سر زنده
lighthearted زنده دل
animate زنده
animates زنده
lived :زنده
fresh زنده
freshest زنده
living زنده
cheerful <adj.> زنده دل
fresh- زنده
live bearing زنده زا
live :زنده
live زنده
biogen زنده زا
lively <adj.> دل زنده
quick زنده
genial <adj.> دل زنده
quicker زنده
above ground زنده
quickest زنده
alive زنده
dashing زنده دل
plaster of Paris گچ زنده
cheerful <adj.> دل زنده
wanener شب زنده دار
verve زنده دلی
wakefulness شب زنده داری
living environment محیط زنده
living organisms موجودات زنده
night waking شب زنده داری
living polymer بسپار زنده
living soil خاک زنده
long little زنده باد
revives زنده شدن
lived زنده بودن
survive زنده ماندن
activities زنده دلی
playable توپ زنده
to see the sun زنده بودن
activity زنده دلی
bioderm لایه زنده
restoration to life زنده سازی
long live زنده باد
liveliness زنده دلی
live steam بخار زنده
protoplasm جرم زنده
liven زنده شدن
quicklime اهک زنده
vigilance شب زنده داری
irresuscitable زنده نشدنی
ground ball توپ زنده
survivor شخص زنده
vigils شب زنده داری
live wire سیم زنده
live ball توپ زنده
live wires سیم زنده
vigil شب زنده داری
survived <past-p.> زنده ماندن
anabiosis زنده سازی
live load بار زنده
spirituelle بشاش سر زنده
spiritous فعال زنده
reviviscence زنده سازی
survivors زنده ماندگان
resuscitator زنده کننده
pernoctation شب زنده داری
wight موجود زنده
in vivo بافت زنده
viable زنده ماندنی
viviparity زنده زایی
surviving زنده ماندن
he suffered at the stake او را زنده سوزاندند
viva زنده باد
quick clay بتن زنده
inter vivos در میان زنده ها
wake شب زنده داری
quick lime اهک زنده
wakes شب زنده داری
quickens زنده شدن
protoplast واحدجرم زنده
revive زنده شدن
biogenic زنده زایی
biomass توده زنده
calcined lime اهک زنده
vive int زنده باد!
he suffered at the stake زنده سوخته شد
revived زنده شدن
vivas زنده باد
live زنده بودن
good توپ زنده
quicken زنده شدن
quickened زنده شدن
survived زنده ماندن
quick ening زنده کننده
wakeful شب زنده دار
lucubration شب زنده داری
gamesome زنده روح
biopsy زنده بینی
resurge زنده شدن
macroconsumer زنده خوار
survives زنده ماندن
waked شب زنده داری
biophage زنده خوار
revenant ادم زنده شده
revitalize باز زنده ساختن
organisms ترکیب موجود زنده
up with peacel زنده باد صلح
vitality انرژی و زنده دلی
outlive بیشتر زنده بودن از
revitalising باز زنده ساختن
to bury alive زنده بگورکردن یاگذاشتن
live down باخاطرات زنده ماندن
revitalises باز زنده ساختن
necrosis مردن نسوج زنده
combat survival زنده ماندن در رزم
lump lime کلوخ اهک زنده
overlive بیشتر زنده بودن از
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ? مگر زنده است ؟
photobiotic زنده بواسطه نور
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
revitalised باز زنده ساختن
organism ترکیب موجود زنده
within living memory تا انجا که مردمان زنده
revitalized باز زنده ساختن
we are still above ground هنوز زنده ایم
outlived بیشتر زنده بودن از
outliving بیشتر زنده بودن از
biogenic موجد موجود زنده
live on بازهم زنده بودن
viviparous جانور زنده زا ولود
outlives بیشتر زنده بودن از
to have a wanton imagination تخیلی زنده داشتن
night owl ادم شب زنده دار
galliard ادم دل زنده و شاداب
being موجود زنده شخصیت
night owls ادم شب زنده دار
revitalizes باز زنده ساختن
revitalizing باز زنده ساختن
live load reduction کاستن از بار زنده
biomass pyramid هرم توده زنده
haleness سلامت زنده دلی
symbiont موجود زنده اجتمای یا همزی
taxis واکنش موجود زنده در برابرگرایش
hydrotaxis واکنش موجود زنده نسبت به اب
caustic lime اهک زنده باکلسیم زیاد
vivisector تشریح کننده جانور زنده
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
turgor ورم سلولهای زنده گیاهی
survived زنده ماندن در رزم باززیستی
zombies انسان زنده شد ادم احمق
survive زنده ماندن در رزم باززیستی
survives زنده ماندن در رزم باززیستی
biopsy ازمایش میکروسکپی بافت زنده
zombi انسان زنده شد ادم احمق
zombie انسان زنده شد ادم احمق
surviving زنده ماندن در رزم باززیستی
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
biont واحد مستقل موجود زنده سلول
exodermis لایهء خارجی سلولهای زنده محیطی
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
presumption of survivorship فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
biogenetic مربوط بمنشاء پیدایش موجودات زنده
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
deme دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
the old man survived his son پیرمرد پس از مرگ پسرش زنده بود
nemo est heres viventis هیچ کس وارث فرد زنده نیست
does your father live ایا پدر شما زنده است
abiogenesis ایجاد موجود زنده از موادبی جان
anaerobic زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
biosynthesis تهیه مواد شیمیایی بوسیله موجودات زنده
pharmacodynamics مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده
gamodeme نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
survivorship زنده ماندن پس ازمرگ دیگری و حقوق ناشیه از ان
RealAudio سیستم ارسال صوت , به صورت زنده روی اینترنت
metabolism تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
biologism اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
metabolisms تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
transmigration حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
biochip تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
biomorph [فرم پایه در موضوعات زنده مانند طراحی حیوانات، انسانها یا جانورشناسی]
He poked the mouse with his finger to see if it was still alive. او [مرد] با انگشتش موش را سیخونک زد تا ببیند که آیا هنوز زنده بود یا نه.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com