Dictiornary-Farsi | زنده کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (16 milliseconds)

English	Persian
quick ening	زنده کننده
resuscitator	زنده کننده


Search result with all words

controlled environment	محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
Other Matches

vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
lived	:زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
lived	زنده
vivific	زنده
skylarker	زنده دل
alacritous	زنده
lighthearted	زنده دل
biotic	زنده
quick	زنده
live	:زنده
freshest	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
coiner	زنده
livelier	زنده
live	زنده
full of life	سر زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
biogen	زنده زا
viviparous	زنده زا
live bearing	زنده زا
alive	زنده
life full	سر زنده
animate	زنده
living	زنده
vivid	زنده
liveliest	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
dashing	زنده دل
lively	زنده
animates	زنده
above ground	زنده
dapper	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
biophage	زنده خوار
survived	زنده ماندن
survives	زنده ماندن
surviving	زنده ماندن
resurrecting	زنده کردن
survive	زنده ماندن
verve	زنده دلی
biomass	توده زنده
live wire	سیم زنده
resurrected	زنده کردن
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
viable	زنده ماندنی
resurrect	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
live wires	سیم زنده
pernoctation	شب زنده داری
protoplast	واحدجرم زنده
bioderm	لایه زنده
call back to life	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
biogenic	زنده زایی
resurrects	زنده کردن
macroconsumer	زنده خوار
biopsy	زنده بینی
to restorative to life	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
in vivo	بافت زنده
good	توپ زنده
ground ball	توپ زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
vivas	زنده باد
viva	زنده باد
revived	زنده شدن
live ball	توپ زنده
to restor to life	زنده کردن
revive	زنده شدن
quicken	زنده کردن
gamesome	زنده روح
liven	زنده شدن
playable	توپ زنده
survivors	زنده ماندگان
quickens	زنده شدن
quickens	زنده کردن
quickened	زنده شدن
calcined lime	اهک زنده
quickened	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
quicken	زنده شدن
revives	زنده شدن
lived	زنده بودن
living polymer	بسپار زنده
living soil	خاک زنده
quicklime	اهک زنده
long little	زنده باد
long live	زنده باد
wanener	شب زنده دار
inter vivos	در میان زنده ها
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
living organisms	موجودات زنده
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
live	زنده کردن
lived	زنده کردن
live load	بار زنده
anabiosis	زنده سازی
protoplasm	جرم زنده
live	زنده بودن
live steam	بخار زنده
wight	موجود زنده
quick lime	اهک زنده
lucubration	شب زنده داری
wakes	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
viviparity	زنده زایی
resurge	زنده شدن
quick clay	بتن زنده
restore to life	زنده کردن
vivify	زنده کردن
vive int	زنده باد!
vigilance	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
restoration to life	زنده سازی
resuscitate	زنده کردن
spiritous	فعال زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
wakeful	شب زنده دار
resuscitated	زنده کردن
resusctate	زنده کردن
activity	زنده دلی
activities	زنده دلی
survivor	شخص زنده
reviviscence	زنده سازی
night waking	شب زنده داری
irresuscitable	زنده نشدنی
organism	ترکیب موجود زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
outlive	بیشتر زنده بودن از
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
outliving	بیشتر زنده بودن از
organisms	ترکیب موجود زنده
overlive	بیشتر زنده بودن از
revitalised	باز زنده ساختن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
revenant	ادم زنده شده
necrosis	مردن نسوج زنده
outlives	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
revitalises	باز زنده ساختن
night owls	ادم شب زنده دار
revitalising	باز زنده ساختن
wakes	شب زنده داری کردن
night owl	ادم شب زنده دار
combat survival	زنده ماندن در رزم
being	موجود زنده شخصیت
biomass pyramid	هرم توده زنده
lump lime	کلوخ اهک زنده
biogenic	موجد موجود زنده
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
photobiotic	زنده بواسطه نور
viviparous	جانور زنده زا ولود
haleness	سلامت زنده دلی
wake	شب زنده داری کردن
waked	شب زنده داری کردن
vitality	انرژی و زنده دلی
up with peacel	زنده باد صلح
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
live load reduction	کاستن از بار زنده
revitalized	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
revitalizes	باز زنده ساختن
live on	بازهم زنده بودن
To bury blive.	زنده بگور کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
live down	باخاطرات زنده ماندن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
galliard	ادم دل زنده و شاداب
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
revitalizing	باز زنده ساختن
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
zombies	انسان زنده شد ادم احمق
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
The doctors dont think she wI'll live.	پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند