Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Other Matches
to change ones condition
عروسی کردن
get marriage
عروسی کردن
marry
عروسی کردن
wed
عروسی کردن با
to get married
عروسی کردن
marries
عروسی کردن
to chang one's condition
عروسی کردن
espouses
عروسی کردن نامزدکردن
espoused
عروسی کردن نامزدکردن
to pop the question
پیشنهاد عروسی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
espouse
عروسی کردن نامزدکردن
espousing
عروسی کردن نامزدکردن
remarry
دوباره عروسی کردن
remarried
دوباره عروسی کردن
consummates
انجام دادن عروسی کردن
consummate
انجام دادن عروسی کردن
consummating
انجام دادن عروسی کردن
consummated
انجام دادن عروسی کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
marrying
مزاوجت
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
circle
گرفتن احاطه کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
circling
گرفتن احاطه کردن
educe
گرفتن استخراج کردن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
bevel
پخ کردن لبه گرفتن
circles
گرفتن احاطه کردن
to smell out
گرفتن وپیدا کردن
strike root
ریشه کردن گرفتن
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
obtain
فراهم کردن گرفتن
fogs
تیره کردن مه گرفتن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
فراهم کردن گرفتن
engages
گرفتن استخدام کردن
engage
گرفتن استخدام کردن
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
fog
تیره کردن مه گرفتن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
embrace
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
در بر گرفتن بغل کردن
embraces
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
در بر گرفتن بغل کردن
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
left handed marriage
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
mourn
ماتم گرفتن گریه کردن
mourns
ماتم گرفتن گریه کردن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
mourned
ماتم گرفتن گریه کردن
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
to get to
شروع کردن دست گرفتن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
resign
کناره گرفتن تفویض کردن
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
wail
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
ناله کردن ماتم گرفتن
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
wailing
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
ناله کردن ماتم گرفتن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
borrows
وام گرفتن اقتباس کردن
borrow
وام گرفتن اقتباس کردن
embed
دور گرفتن جاسازی کردن
embeds
دور گرفتن جاسازی کردن
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
hug
بغل کردن محکم گرفتن
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
rises
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
borrowed
وام گرفتن اقتباس کردن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
follow through
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
passed
سبقت گرفتن از خطور کردن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
passes
سبقت گرفتن از خطور کردن
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
bath
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
ابتنی کردن حمام گرفتن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
wedding day
روز عروسی جشن سالیانه عروسی
overestimates
غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimated
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate
غلو کردن دست بالا گرفتن
early weaning
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
titrate
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimating
غلو کردن دست بالا گرفتن
slurring
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
get
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurs
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
gets
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
takle
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
getting
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
brother in low
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttled
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
throttle
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
float
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floated
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com