English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
exorbitance زیادی افراط
Other Matches
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
extravagance افراط
frill افراط
frills افراط
excessive use افراط
excessiveness افراط
fulsomeness افراط
superfluity افراط
overindulgence افراط
excesses افراط
inordinacy افراط
extravagances افراط
self indulgence افراط
excess افراط
intemperance افراط
exorbitance افراط
extremeness افراط
inordinateness افراط
self-indulgent افراط کار
excess افراط بی اعتدالی
extremity افراط و تفریط
indulges افراط کردن
extremities افراط و تفریط
indulged افراط کردن
extravagantly با افراط زیاد
indulge افراط کردن
scrupulously بحد افراط
intemperate افراط کار
wanton افراط کردن
extremism افراط گرایی
distemperate افراط کار
excesses افراط بی اعتدالی
indulging افراط کردن
extravagantly با افراط کاری
to carry to excess افراط کردن در
outrageousness تجاوز افراط
to run to extremes افراط وتفریطکردن
excessively بحد افراط
ultraism افراط کاری
enormously بحد افراط
self indulgent افراط کار
hard line افراط آمیز
overindulge افراط ورزیدن
hypercriticism افراط در انتقاد
take an extreme course افراط یا تفریط کردن
religiose دیندار بحط افراط
indulgence از راه افراط بخشیدن
indulgence زیاده روی افراط
indulgences از راه افراط بخشیدن
indulgences زیاده روی افراط
golden mean برکناری از افراط و تفریط
supererogation افراط در انجام وفیفه
to take an extreme course افراط یاتفریط کردن
cachinnate در خنده افراط کردن
oxyopia تزئینی بحد افراط
potation جرعه افراط در شرب
carouses در مشروب افراط کردن
caroused در مشروب افراط کردن
carouse در مشروب افراط کردن
carousing در مشروب افراط کردن
overbuy در خرید افراط کردن
go to extreme افراط و تفریط کردن
wasteful افراط کار متلف
ultra individualism اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
overnice دقت گیر بحد افراط
plethora ازدیاد خون در یک نقطه افراط
radical افراطی افراط گرا ریشهای
purism افراط در استعمال صحیح الفاظ
radicals افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately ازروی افراط با زیاده روی
extremism افراط کاری عقیده افراطی
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
overmuch بحد افراط بمقدار زیاد
boozing مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacts در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted در ایفای نقش خود افراط کردن
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
overact در ایفای نقش خود افراط کردن
boozes مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozed مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness نمایش عفت یااداب بحد افراط
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
immenseness زیادی
immoderacy زیادی
infiniteness زیادی
inordinacy زیادی
intenseness زیادی
excrescent زیادی
undue زیادی
supervacaneous زیادی
numerousness زیادی
nimiety زیادی
enormousness زیادی
profuseness زیادی
excessiveness زیادی
excrescential زیادی
extremeness زیادی
surpluses زیادی
surplus زیادی
frequentness زیادی
abundance زیادی
immensity زیادی
profoundness زیادی
redundance زیادی
heaviness زیادی
to a large extent تا حد زیادی
overly زیادی
intensity زیادی
excesses زیادی
superfluous زیادی
excess زیادی
wealth زیادی
extras زیادی
extra- زیادی
greatness زیادی
superfluity زیادی
greatly به زیادی
hugeness زیادی
extra زیادی
profoundly زیادی
unduly زیادی
muchness زیادی
over production محصول زیادی
fuzz ball گوشت زیادی
hyperacidity زیادی اسید
gaudery پیرایههای زیادی
distichiasis مژگان زیادی
for long مدت زیادی
overweight وزن زیادی
overblance زیادتی زیادی
inordinateness زیادی بی اندازگی
clogged زیادی پرکردن
to a degree تادرجه زیادی
clogs زیادی پرکردن
increscent زیادی توسعه
riffraff زیادی توده
outgrowth گوشت زیادی
interleaf برگ زیادی
largely تا درجه زیادی
clog زیادی پرکردن
extensiveness کثرت زیادی
kajillion [slang] تعداد بسیار زیادی
quite a number of people عده زیادی از مردم
to shoot one's mouth off <idiom> زیادی حرف زدن
many of them عده زیادی از انها
long ago مدت زیادی پیش
long a go مدت زیادی پیش
so خیلی باین زیادی
outgrwth برامدگی گوشت زیادی
intensity of gravity شدت با زیادی جاذبه
it was a مبلغ زیادی بود
over estimation زیادی درنظر گرفتن
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
odd come short زیادی باقی مانده
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
You have given me too much. زیاد ( زیادی ) به من دادی
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
redun dantly بطور زائدیا زیادی
excesses مقدار زیادی از چیزی
excess مقدار زیادی از چیزی
extra موضوعی که زیادی است
extra- موضوعی که زیادی است
extras موضوعی که زیادی است
growth گوشت زیادی تومور
growths گوشت زیادی تومور
exairesis برش اندام زیادی
oversale پیش فروش زیادی
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
To go to great expenses . خرج زیادی را متحمل شدن
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
Suffering many privations . محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
splurge on something <idiom> پول زیادی خرج کردن
polypus گوشت زیادی ساقه دار
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
quickly بدون مصرف زمان زیادی
hyperacid حاوی مقدار زیادی اسید
it makes a t. difference تفاوت خیلی زیادی نمیکند
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com