English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
overtask زیاد سنگین بودن برای
Other Matches
overburdensome زیاد سنگین
overlade بار زیاد سنگین
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
overparted دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
to weigh heavy سنگین بودن
overbalanced سنگین تر بودن از
preponderate سنگین تر بودن
overweigh سنگین تر بودن از
overbalances سنگین تر بودن از
outbalance سنگین تر بودن از
be off hand with someone <idiom> سر سنگین بودن
overpoise سنگین تر بودن از
overbalancing سنگین تر بودن از
to sit heavy on the stomach سنگین بودن
overbalance سنگین تر بودن از
outweighs سنگین تر بودن از مهمتربودن از
outweigh سنگین تر بودن از مهمتربودن از
outweighed سنگین تر بودن از مهمتربودن از
outweighing سنگین تر بودن از مهمتربودن از
to lie heavy on one's heart بار سنگین بر دل بودن
abound زیاد بودن
superabound زیاد فراوان بودن
hunting bow کمان بلند و سنگین برای شکار
abounded زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
jeheemy جرثقیل سنگین برای بیرون کشیدن قایقها از گل
ballast فلز سنگین کف قایق برای حفظ تعادل
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
guns تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
gun تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
low low حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
literacy اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
pedrail اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
high lift device وسایل برای زیاد
high lift configuration شکل برای زیاد
high lift system سیستم برای زیاد
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
stand (someone) in good stead <idiom> سود زیاد برای شخص داشتن
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
paraheliotropism موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
chromel الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
misbecome نامناسب بودن برای
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
just in case برای مطمئن بودن
to act [as somebody] پاسخگو بودن [برای]
relative humidity رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
inshrine در حکم مزاریا معبد بودن برای
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
case sensitive search جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
logy سنگین
heavy footed دل سنگین
hulky سنگین
high proof سنگین
laden سنگین پر
ponderous سنگین
weightier سنگین
burdensome سنگین
mim سنگین
hard water اب سنگین
saturnine سنگین
largo a سنگین
weight ton تن سنگین
massive سنگین
heft سنگین
massively سنگین
cumbersome سنگین
loggy سنگین
heavy water اب سنگین
lumberingly سنگین
heaviest دل سنگین
heftiest سنگین
heftier سنگین
extensive سنگین
staid سنگین
heavy سنگین
heavy دل سنگین
carking سنگین
heaviest سنگین
lumpish سنگین
lumpier سنگین
stodgy سنگین
exacting سنگین
overweight سنگین تر از حد
heavier سنگین
heavier دل سنگین
weighted سنگین
onerous سنگین
cloggy سنگین
heavies سنگین
hefty سنگین
heavies دل سنگین
unwieldy سنگین
pressured سنگین
navol اب سنگین
weightiest سنگین
pressure سنگین
lumpy سنگین
lumpiest سنگین
pressures سنگین
weighty سنگین
waterlogged سنگین
pressuring سنگین
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
gravity abutment گرانپایه سنگین
high polymer بسپار سنگین
heavyweight بزرگ و سنگین
heavy industries صنایع سنگین
grand opera اپرای سنگین
loads سنگین کردن
heavyweights بزرگ و سنگین
high interest بهره سنگین
heavy arm سلاح سنگین
heavy goods کالاهای سنگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com