English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
He confessed under torture. زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
Other Matches
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
tortures شکنجه
afflictions شکنجه
excruciation شکنجه
affliction شکنجه
torturing شکنجه
rack شکنجه
persecution شکنجه
tortured شکنجه
torment شکنجه
racked شکنجه
wracks شکنجه
tormented شکنجه
tormenting شکنجه
torments شکنجه
torture شکنجه
wracked شکنجه
racks شکنجه
wracked شکنجه کردن
torturers شکنجه دهنده
torturer شکنجه دهنده
put to the torture شکنجه کردن
torturing شکنجه دادن
to put to the torture شکنجه کردن
wring با شکنجه گرفتن
wringing با شکنجه گرفتن
wrings با شکنجه گرفتن
racked with pain شکنجه کردن
tumbrel الت شکنجه
torture شکنجه دادن
tortured شکنجه دادن
tortures شکنجه دادن
self torment خود شکنجه
racked شکنجه کردن
racks شکنجه کردن
cruciate شکنجه کشیدن
excruciate شکنجه کردن
rack شکنجه کردن
wracks شکنجه کردن
use torture شکنجه دادن
torment شکنجه دادن
confessions اعتراف
avowals اعتراف
confession اعتراف
professions اعتراف
profession اعتراف
recognition اعتراف
avowal اعتراف
tumbril الت شکنجه گیوتین
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
voluntary confession اعتراف داوطلبانه
confesses اعتراف کردن
profession اقرار اعتراف
avow اعتراف کردن
confessed اعتراف کردن
confess اعتراف کردن
avows اعتراف کردن
avowing اعتراف کردن
shrift اعتراف بگناه
admission تصدیق اعتراف
admissions تصدیق اعتراف
peccavi اعتراف بگناه
confession اعتراف نامه
professions اقرار اعتراف
confessions اعتراف نامه
acknowledger اعتراف کننده
shrive اعتراف گرفتن از
confessing اعتراف کردن
shrive اعتراف گرفتن
confessional اعتراف گاه
ackuowledge اعتراف کردن
defeatism اعتراف به شکست
avowed اعتراف شده
acknowledge اعتراف کردن
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
inquisitorial procedure دادرسی با شکنجه و سخت گیری
excruciate شکنجه کردن برصلیب اویختن
dragoon بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoons بزور شکنجه بکاری واداشتن
confiscator دعای اعتراف نامه
unburdening اعتراف و درددل کردن
confiscator دعای اعتراف بگناهان
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
unburden اعتراف و درددل کردن
unburdens اعتراف و درددل کردن
recanted بخطای خود اعتراف کردن
To force a confession from somebody. بزوراز کسی اعتراف گرفتن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
recant بخطای خود اعتراف کردن
recanting بخطای خود اعتراف کردن
recants بخطای خود اعتراف کردن
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
confessional محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
sadomasochism لذت جنسی بوسیله شکنجه نفس خود یا دیگری
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
confessor کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
to shrive oneself گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
confessors کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
racks نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
wracked نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
racked نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
wracks نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
folded بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pillory نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pilloried نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
acknowledges اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing اعتراف کردن تصدیق کردن
pressure curve خم فشار
isopiestic هم فشار
pressing فشار
back iron بن فشار
distraint فشار
weight فشار
bunt فشار با سر
pressure sense حس فشار
thrust فشار
thrusting فشار
low pressure فشار کم
ice push فشار یخ
back pressure پی فشار
pressor فشار زا
fantod فشار
line of thrust خط فشار
thrusts فشار
isobare هم فشار
barometric pressure فشار جو
atmospheric pressure فشار جو
hydraulic pressure فشار اب
sense of pressure حس فشار
pressure فشار
stroke فشار با پا
isobars تک فشار
strain فشار
isobars هم فشار
isobar تک فشار
stressing فشار
pressured فشار
stress فشار
isobar هم فشار
atmospheres فشار جو
stresses فشار
stroked فشار با پا
strains فشار
water pressure فشار اب
stroking فشار با پا
impact فشار
impacts فشار
tensions فشار
compression فشار
tension فشار
push فشار
pushed فشار
strokes فشار با پا
exertions فشار
exertion فشار
brunt فشار
growing pains فشار
atmosphere فشار جو
pressure vessel فشار
pushes فشار
press فشار
pressuring فشار
zip فشار
zipped فشار
zipping فشار
zips فشار
violence فشار
constraint فشار
total pressure فشار کل
presses فشار
pressures فشار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com