English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
thread ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
threads ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
Other Matches
absolute address مرجع صفحه گسترده که همیشه به یک خانه اشاره میکند حتی اگر به محل دیگر کپی شود
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
endomorph بلوری که درجوف بلور دیگر قرار دارد
lay rezder عامی که اجاز دارد نمازیاایین مذهبی دیگر را اداره کند
garbage داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد
chains متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
goto دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد
pirated کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود
pirates کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود
pirating کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود
pirate کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
structural ساختاری
structurally ساختاری
structural unemployment بیکاری ساختاری
structural inflation تورم ساختاری
structural graph گراف ساختاری
structural formula فرمول ساختاری
structural equilibrium تعادل ساختاری
structural design طرح ساختاری
structrual isomer همپار ساختاری
stractural cell سلول ساختاری
topographic maps نقشههای ساختاری
constitutional formula فرمول ساختاری
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
circuits وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
condensed structural formula فرمول ساختاری فشرده
structured query language زبان پرس و جوی ساختاری
sql زبان پرس و جوی ساختاری
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
unidirectional composite ساختاری که همه الیاف یارشتههای ان موازی بوده ومعمولا در جهت نیروی وارده میباشند
tabling ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabled ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
gestured اشاره
gesture اشاره
allusion اشاره
inking اشاره
implications اشاره
implication اشاره
warnings اشاره
in reference to با اشاره به
warning اشاره
action اشاره
pointer اشاره گر
actions اشاره
gesturing اشاره
beckoning اشاره
beckon اشاره
referrals اشاره
intimation اشاره
with reference to با اشاره به
referral اشاره
tip اشاره
intimations اشاره
beckoned اشاره
inkling اشاره
beckons اشاره
mentions اشاره
mentioning اشاره
mention اشاره
allusions اشاره
manifests اشاره
manifesting اشاره
manifested اشاره
manifest اشاره
suggestion اشاره
pointers اشاره گر
suggestions اشاره
hint اشاره
hinted اشاره
slurring اشاره
symbol اشاره
slurred اشاره
slur اشاره
beck اشاره
indication اشاره
reference اشاره
references اشاره
promptings اشاره
insinuative اشاره
insinuation اشاره
hints اشاره
slurs اشاره
prompting اشاره
cell pointer اشاره گر سل
nutation اشاره با سر
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
gest قیافه اشاره
to bring up اشاره کردن
to touch on اشاره کردن
sign language مکالمه با اشاره
to raise اشاره کردن
short notice باکوچکترین اشاره
signaller اشاره کننده
nudges اشاره کردن
demonstrative صفت اشاره
pointing device دستگاه اشاره گر
d. adjective صفت اشاره
demonstrative اسم اشاره
sp اشاره گرپشته
geste قیافه اشاره
stack pointer اشاره گر پشته
to touch upon اشاره کردن
allusive اشاره کننده
sign languages زبان اشاره
to throw out اشاره کردن
signalled با اشاره رساندن
eyewink اشاره با چشم
adumbrative اشاره کننده
gesticulation اشاره با سر و دست
flag wagging اشاره باپرچم
signaled با اشاره رساندن
as already mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
to make a motion اشاره کردن
signal با اشاره رساندن
sign languages مکالمه با اشاره
cheep اشاره مختصر
sign language زبان اشاره
ensigns اشاره دسته
d. pronoun ضمیر اشاره
symbol رمز اشاره
record printer اشاره گر رکورد
cheep اشاره مختصرکردن به
tuch اشاره کردن
gesticulations اشاره با سر و دست
as previously mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
ensign اشاره دسته
hand gesture اشاره دست
hints اشاره کردن
abode اشاره کردن
point اشاره کردن
infers اشاره کردن بر
inferring اشاره کردن بر
inferred اشاره کردن بر
infer اشاره کردن بر
nudging اشاره کردن
mentions اشاره کردن
mentioning اشاره کردن
mention اشاره کردن
alluding اشاره کردن
alludes اشاره کردن
alluded اشاره کردن
motion اشاره کردن
that اشاره بدور
hinted اشاره کردن
hint اشاره کردن
insinuate به اشاره فهماندن
nudged اشاره کردن
nudge اشاره کردن
suggests اشاره کردن بر
suggesting اشاره کردن بر
suggested اشاره کردن بر
suggest اشاره کردن بر
insinuated به اشاره فهماندن
insinuates به اشاره فهماندن
motions اشاره کردن
motioning اشاره کردن
motioned اشاره کردن
insinuatingly اشاره کنان
suggestive اشاره کننده
indicatively بطور اشاره
modally با اشاره بوجه
abodes اشاره کردن
beckoned اشاره کردن
beckon اشاره کردن
suggestible اشاره کردنی
allude اشاره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com